روز: آذر ۶, ۱۴۰۰ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت ۴۴

    کاش حرف خودش رو باور کنه و بپذیره و برای یک بار هم که شده احساسش رو جدی بگیره و بدونه که آره…من واقعا دوستش ندارم… اونی که عمیقا میخوامش فرزین. چقدر خسته بودم از اینکه هربار میخواستم همه چیز رو تموم کنم اما نمیشد. هی این جدایی عقب میفتاد. اونقدر عقب میفتاد که دوباره یه رابطه ی

ادامه مطلب ...

رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت ۴۳

    خیلی وقتها پگاه همچین مواقعی منو دلداری میداد و هوامو داشت و حالا نوبت من بود جبران کنم براش. در داخلی ساختمون رو بستم و کلیدم رو بیرون کشیدم و گفتم؛   -من برات یه ناهار توپ درست میکنم همچین معدت بیاد رو فرم…   فین فین کنان پرسید:   -چی میخوای برام درست میکنی!؟   وای خدا

ادامه مطلب ...