12 آذر 1400 - رمان دونی

روز: 12 آذر 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 56

#پارت_۵۱۴ 🌓🌓 دختر نسبتا بد 🌓🌓 همونطور که موهام رو میبافتم طعنه زنان پرسیدم: -چیه؟ بازم میخوای بهم زور بگی؟ دیگه برام مهم نبود چی پیش میاد یا قراره اون چه رفتاری باهام داشته باشه. حتی مهم نبود که ازم عصبانیه. یه کلمه بود به اسم” تباه”… رسما تباه شده بود.خودم از یه ور و مامان هم از یه ور

ادامه مطلب ...
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 69

از روی تخت بلند شدم و قدم زنان رفتم سمت گلهای نرگسی که خودش برام آورده بودم.من اونارو گذاشته بودم کنار تخت خواب که با بو کشیدنشون یاد فرزاد بیفتم. اینبارهم همین کارو کردم و بعد گفتم: “میخواستم برای ناهار دعوتت کنم به لطف کمکی که بهم کرده بودی اما خب تو انگار….” درحالی که همچنان داشتم نامحسوس گله میکردم

ادامه مطلب ...

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 55

#پارت_۵۰۸ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 تا اینو گفتم بلند شد و مثل برج زهرما پیش روم قامت راست کرد و با غیظ پرسید: -الان چه گهی خوردی….؟ از لحن خصمانه و نگاه های دشمن ستیزش پر واضح بود باز سر جنگ داره. نیما دیگه واقعا داشت با این رفتارهاش خسته ام میکرد. آب دهنمو با ترس قورت دادم و تنه

ادامه مطلب ...