18 آذر 1400 - رمان دونی

روز: 18 آذر 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 72

دکمه ی شلوارش رو باز کرد و لبخند زنان زیپ شلوارش رو کشید پایین و بعد با لوندی خودش رو تکون داد تا موهاش رو از روی شونه هاش بندازه پشت کمرش و بعد هم گفت: -اینکه توی خونه ی خودم لباس تنم باشه…شعار من اینه…زنده باد لختی! نیشخندی زدم و گفتم: -شعار خوبیه‌… به آرومی چرخید و پشت به

ادامه مطلب ...

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 64

#پارت_۵۶۲ 🌓🌓‌ دختر نسبتا بد🌓🌓 سرم رو افسوس وار تکون دادم و زمرمه کردم: “تو منو نمیفهمی…تو منو نمیفهمی…” حرفهای من زمزمه و نجوا بودن اما انگار به گوش اون رسید چون مثل آدمهای بی اعصاب کفری شد و داد کشید: -بسه دیگه! بسه…تمومش کن.اینقدر رو مخ من راه نرو.اینقدر بیخ گوش من دری وری نگوووو! نگو و نرو رو

ادامه مطلب ...