رمان عشق صوری پارت 72
دکمه ی شلوارش رو باز کرد و لبخند زنان زیپ شلوارش رو کشید پایین و بعد با لوندی خودش رو تکون داد تا موهاش رو از روی شونه هاش بندازه پشت کمرش و بعد هم گفت: -اینکه توی خونه ی خودم لباس تنم باشه…شعار من اینه…زنده باد لختی! نیشخندی زدم و گفتم: -شعار خوبیه… به آرومی چرخید و پشت به