رمان عشق صوری پارت 75
-تمام این مدت واسه اون موس موس میکردی!؟ دیاکو دادوند؟ لبخندی سراسر تاسف روی صورتش نشوند. اون همیشه گمون میکرد تمام تلاش من صرفا واسه ورود به شرکت دیاکوئہ نه رسیدن به خود اون. آب دهنمو قورت دادم و آهسته گفتم: -تو حق نداشتی پیامای منو بخونی… زل زده بود به چشمهام.نگاه هاش داغ و سنگین بودن. اونقدر سنگین که