روز: دی ۱۰, ۱۴۰۰ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت ۸۳

جمله ام تموم نشده بود که دستشو بالا برد و خیلی محکم به گوشم سیلی زد و پشت بندش همونطور که انگشت اشاره اش رو تهدید کنان تکون میداد گفت؛ -خوب گوش کن شیدا…از الان برای همیشه ات…هیچوقت حق نداری کمتر از گل به شهره جون بگی چون اصلا و ابدا از کارت چشم پوشی نمیکنم…. عصبی و خشمگین به

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت ۸۵

#پارت_۶۶۱ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 همین که خواستم سمت در برم مچ دستم رو گرفت و نگه ام داشت. همین کارش باعث شد قلبم تو سینه ام به تپ و تاپ بیفته از ترس. از اضطراب…از وحصت اتفاقهای نیفتاده! راستش من ترسیده بودم و توی همون لحظات کوتاه چندینبار به صورت فوری فوتی اون لحظات رو باخودم مرور کردم. اینکه

ادامه مطلب ...