رمان عشق صوری پارت 84
-من میخوام برم پیش خواهرم شما هم میتونی یه علامت منفی تو دفتر انضباطتتون برام بزنید… به چشم دیدم که چه جوری از خشم زیاد لپهای سفیدش گلگون شدن. دستهاش رو مشت کرد و با پایین آوردنشون گفت: -خوب میدونم باهات چیکار کنم! به خط و نشون و تهدیدش اهمیت ندادم چون برای من هیچ چیز مهمتر از دیدن فرزاد