رمان صیغه استاد پارت 75
سمت مبل بردتم و بدن يخ زده ام و روي مبل گذاشت. بهش فرصت ندادم از جاش تكون بخوره و سريع سرم و روي قلبش گذاشتم. آخ كه صداي قلبش كه اين طور محكم و سالم مي كوبيد از تمام لالايي هايي كه شنيده بودم شيرين تر بود. دستم و بند يقه لباسش كردم و به بدنم اجازه دادم تا