17 دی 1400 - رمان دونی

روز: 17 دی 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان زاده نور پارت 2

خورشید مضطرب از جایش بلند شد . زانوانش انگار از درون می لرزید . چادر خانگی اش را از رو زمین چنگ زد و سر انداخت و دمپایی هایش را هول هولکی به پا کرد . هنوز هم در کوبیده می شد . به سمت در دوید و دو پله جلوی در ورودی را بالا رفت ………. چفت در را

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 87

از قدیم ؟؟ یعنی چی ؟؟ چرا من چیزی یادم نمیاد پس ؟! اخمام توی هم کشیدم و گفتم : _داری سر به سرم میزاری زهرا ؟؟ _نه بخدا !! چشمام گرد شد _یعنی چی ؟! پس چطور من نفهمیدم ؟؟ اصلا کی هست ؟؟ زهرا موهاش پشت گوشش زد و با خنده گفت : _چه زود مرتضی رو یادت

ادامه مطلب ...