18 دی 1400 - رمان دونی

روز: 18 دی 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان زاده نور پارت 3

از صبح خورشید و آقا رسول و فرنگیس خانم داخل اتاق نشسته بودند و گوش به زنگ که صدای در را بشنوند . قلب فرنگیس خانم بی وقفه و محکم و پر شتاب می کوبید و آقا رسول اخم کرده و خمیده گوشه ای نشسته بود و به فرش نخ نما زیر پایش نگاه می کرد . با شنیدن صدای

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 89

سرم روی میز بود و تقریبا رفته بودم توی یه خواب سنگین و عمیق که تلفن خونه تو دستم زنگ خورد! از خواب پریدم! با اون چشمهای خوابالود و تارم نگاهی به اطراف انداختم و بعد خیلی زود تماس رو وصل کردم و گفتم: “الو…” صدای نیمایی که تا الان منتظرش بودم و هر چقدر بهش زنگ میزدم در دسترس

ادامه مطلب ...
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 87

ودر لحظه من شدم کانون توجه یا بهتربود بگم مرکز سیبل! نگاه همه زوم شد رو منی که تو اون دقایق اول تو دید هیچکدومشون نبودم از اون دختر شیطون بلا گرفته تا پسرعموی شهرام و حتی زن عمو و عموش… نفس عمیقی کشیدم و با نیشگون مامان به خودم اومدم. جلو رفتم و دستمو به سمت اون زن دراز

ادامه مطلب ...