رمان زاده نور پارت 3
از صبح خورشید و آقا رسول و فرنگیس خانم داخل اتاق نشسته بودند و گوش به زنگ که صدای در را بشنوند . قلب فرنگیس خانم بی وقفه و محکم و پر شتاب می کوبید و آقا رسول اخم کرده و خمیده گوشه ای نشسته بود و به فرش نخ نما زیر پایش نگاه می کرد . با شنیدن صدای