روز: دی ۲۲, ۱۴۰۰ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان زاده نور پارت ۷

خورشید ترسیده به جایی که روحانی نشانش می داد نگاه کرد ……. بغض از سر ترس میان گلویش نشسته بود و بالا و پایین می شد ……… فرنگیس خانم فشار خفیفی به انگشتان خورشید آورد و انگشتانش را از میان انگشتان فریز شده او بیرون کشید …….. خورشید دست لرزانش را به پر چادر مادرش گرفت و زیر لب ناله

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت ۹۱

#پارت_۶۹۹ 🌓🌓 دختر نسبتا بد 🌓🌓 من جلو راه میرفتم و اون درحالی که دستش توی دستم بود پشت سرم راه میومد. تو همون حالت با لحنی که نشون از خستگیش میداد پرسید: – نمیشه همین حالابگی داستان چیه !؟ واقعا نمیدونستم حرفهام رو چه جوری شروع کنم. نمیدونم کدوم کلمات رو باید کنار هم می چیدم که تهش یه

ادامه مطلب ...
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت ۸۹

چند لحظه ای همونجا موندم. فکر کنم واقعا به یکی دو ساعت استراحت و یه کمپرس آب گرم احتیاج داشتم تا شاید کمی حالم جا بیاد! به سختی یکی دو گام برداشتم اما دردم که تیرکشید باز شکمم رو فشار دادم و غرولند کنان زمزمه کردم: “دستت از ریشه بشکنه الهی…عوضیییی” میخواستم برم پیش بقیه که چشممم به شهرام افتاد.

ادامه مطلب ...