25 دی 1400 - رمان دونی

روز: 25 دی 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 92

#پارت_۷۰۰ 🌓🌓 دختر نسبتا بد🌓🌓 با رها کردن نفس تو سینه ام آهسته و آروم گفتم: -من باردارم! و حالا در لحظه احساس میکردم بارهای سنگینی رو با اون اعتراف از روی دوشهام برداشتن! بارهای سنگینی که تا به الان مدام دنبال خودم داشتم میکشیدمشون و بخاطرشون همیشه احساس عجز داشتم. یا حتی گاهی احساس کسی که داره یه جرم

ادامه مطلب ...

رمان زاده نور پارت 10

لیلا با حرص لبانش را روی هم فشرد و دندان قروچه ای کرد و چند بار عصبی پلک زد و نفسش که می رفت تند شود را به سختی آرام کرد . – برای چی اومدی اینجا …….. جای دیگه ای برای کار پیدا نکردی بری ، اومدی اینجا ؟ خورشید از اخم لیلا ، هول کرده بود و نمی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 91

ظرف سبزی خوردن رو کنار بشقابم گذاشت _نه مادر چه عیبی فقط….. باقی حرفش نصف و نیمه گذاشت _فقط چی گُل بانو ؟؟ _هیچی بیخیال غذات رو بخور حس میکردم چیزی هست که نمیخواد بگه و داره ازم پنهون میکنه دهن باز کردم چیزی بگم که زهرا کنارم نشست و گفت : _بخور تا از دهن نیفتاده سری در تایید

ادامه مطلب ...