17 بهمن 1400 - رمان دونی

روز: 17 بهمن 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان زادهٔ نور پارت 32

امیرعلی ابرو بالا داد و به او نگاه کرد . ـ از این حرف ها هم بلد بودی و رو نمی کردی ؟ ……. نگاه کن دختر خانم ، اگه اجازه ای هم در کار بوده ، به خاطر بزرگواری من بوده وگرنه همه در جریانن که حرف امیرعلی کیان یکیه و عوض نمیشه . خورشید در حالی که نمی

ادامه مطلب ...
رز مشکی چشمانت

رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 20

    از زبان بهراد :   ساعت از یازده شب گذشته بود رفتم تو اتاق تیدا ، بی هدف به تخت زل زده بود چراغ اتاق رو خاموش کردم و رفتم کنارش دراز کشیدم … نه حرفی ، نه اعتراضی … الان نزدیک به دو هفته بود که پیشم بود . الان دیگه نه تنها حرفی نمیزد بلکه بدنش

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 102

با درد خم شدم و شروع کردم به پست سرهم عوق زدن ، طوری که هرچی خورده و نخورده بودم بالا آوردم و تازه بود که راه تنفسم آزاد شد با نفس نفس دستمو جلو بردم و شیر آب رو‌ باز کردم و مشت پر آبی به صورتم پاشیدم ، حس میکردم چطور عرق سردی روی کمرم نشسته و پاهام

ادامه مطلب ...