19 بهمن 1400 - رمان دونی

روز: 19 بهمن 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان زادهٔ نور پارت 34

ـ باهاش حرف می زنم و ازش اجازه می گیرم . امیرعلی کنار خورشید ایستاد و دست پشت کمر او گذاشت و آرام پرسید : ـ بریم ؟ خورشید نگاهش کرد . ـ بریم . خورشید به زور مادرش را به داخل فرستاد و در را بست و خودش داخل ماشین نشست . نگاهش به در بسته خانه مادرش بود

ادامه مطلب ...
رز مشکی چشمانت

رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 22

      جگرم میسوخت ولی ادامه دادم :   اون شب ما از روستا فرار کردیم مارال بخاطر ما موند ، قرار بود چند وقت دیگه برگردیم و نجاتش بدیم اما نشد ، نشد که بشه .‌ آرتام بی قراری میکرد مارال افسرده شده بود … من شاهو به شیراز پناه آوردیم شاهو یه خونه تو شیراز داشت که

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 103

میدونستم همه حرفاش به شوخی و از ته دلش نیست و برای اینکه سر به سرم بزاره اینطوری میگه ولی نمیدونم اون لحظه چه مرگم شده بود که الکی عصبی شده و نمیتونستم خشمم رو کنترل کنم چون یکدفعه درست عین دیوونه ها سر جام نیخیز شدم و با اخمای درهم غریدم : _بیا ببینم چیکار میخوای بکنی هااا ؟؟

ادامه مطلب ...

رمان خلسه پارت ۱۲

روزها و هفته ها میگذشتند و معراج باز هم با من سرد شده بود. خواب و خوراک نداشتم و دائم در فکر بودم که چرا رفتارش بدون دلیل تغییر کرد و روابطمان مثل سابق نیست. از بیتفاوتی و بی محلی هایش هم عذاب میکشیدم و هم حرص میخوردم و نتیجه اش شد یک تصمیم غلط و غیرعاقلانه که برایم گران

ادامه مطلب ...