21 بهمن 1400 - رمان دونی

روز: 21 بهمن 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رز مشکی چشمانت

رز مـشــــــکـــیـ چـشـمانتــ پارت 24

    از زبان اسپاکو :   نوازش کردن موهاش … بوسیدن گونه هاش … حتی اگه بمیرمم نمیزارم اتفاقی برات بیوفته تیدا یادگار مارال … سال ها طول کشید تا اون طور که باید قدرت گرفتم و تونستم خواهرزادمو از چنگ بهراد و هاکان و اردلان در بیارم . وقتی بهم میگفت خاله … تیدا برام مثل بچه ای

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 36

ـ از دست من ناراحتید نه ؟ امیرعلی جوابش را نداد و نگاهش را هر جایی چرخاند الا جایی که چشمان زمردی و منتظر خورشید نگاهش می کرد . ـ من نمی گم شما با این خریدا پولتون تموم می شه ……… من تو این دو ماه و خورده ای که تو خونتون زندگی کردم ، بهتر از هر کسی

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 104

سرعت قدمهام رو بیشتر کردم و خودمو رسوندم به در و بازش کردم. قامت نیما تو چهارچوب نمایان شد. لبخند زد و گفت: -بالخره اومدم! تا خواستم بهش بگم مهمون دارم اومد داخل و با بستن در واسه اولین بار بلند بلند گفت: -اومدم که بکن بکن راه بندازیماااا… لب گزیدم و هین گفتم و اون حتی اون لحظه هم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 104

قاشق رو داخل کاسه گذاشت و با تعجب گفت : _چی ؟؟ بو ؟؟ دستمو جلوی دماغم گذاشتم و با صورتی درهم سری تکون دادم _آره بوش خیلی بده !! چشماش گرد تر از این نمیشد با تعجب کاسه رو جلوی دماغش گرفت و شروع کرد پشت سر هم بو کشیدنش _این که بویی نمیده میدونی شبیه …… با خنده

ادامه مطلب ...

رمان خلسه پارت ۱۳

معراج با لبخندی که از لبش پاک نمیشد و مثل همه میخندید بین مبینا و مارال پشت میز قرار گرفت و با صدای “شمعارو فوت کن” کمی خم شد تا شمع ها را فوت کند. با آن پلیور طوسی و کاپشن سیاه و موهای خوش حالتی که آنقدر بلند شده بود که میشد یک دم اسبی کوچک بست، جذاب بود

ادامه مطلب ...