30 بهمن 1400 - رمان دونی

روز: 30 بهمن 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان خلسه پارت ۱۷

پرویز خان شب تولد دخترم، نور چشمم و تنها موجودی که در این دنیا جانم را برایش میدادم، نگاهش را به آن پسرک یک لاقبا دیدم! از سر شب تمام حواسم به بیحوصلگی مارال بود و در تعجب بودم که چطور ممکن است در چنین شبی و چنین جشن تولد مجللی که برایش ترتیب داده ام اینقدر ناراحت و پکر

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 45

امیرعلی ریزبینانه همراه با لبخند نامحسوس یکطرفه ای نگاهش کرد . ـ نظرت چیه درست و ادامه بدی و یه مشاور عالی بشی …………. حرف زدن و تحلیلت خیلی خوبه ……….. حرفات آدم و آروم می کنه . خورشید لبخندی زد …………. خوشحال بود از اینکه حرف هایش توانسته بود باعث آرامش این مرد شود . ـ کتابات و امروز

ادامه مطلب ...

غزال گریز پا پارت 3

    از زبان مارال : از دیشب بخاطر طرز حرف زدنش تو فکرم . آخه انصاف بود فقط یه شب بعد خواستگاری اینطوری باهام حرف بزنه ؟ بی حوصله مشغول کارام شدم که صداش رو از پشت سر شنیدم :   – سلام مارال خانوم ، حال شما ؟   با غیض گفتم : ببخشید من واقعا نمیتونم صحبت

ادامه مطلب ...
رمان دختر نسبتا بد

رمان دختر نسبتاً بد (بهار) پارت 113

پگاه سگرمه هاش زو زد توی هم و با اخم گفت: -کارتون بد بود…باید از همون پنجره پرتش میکردی بیرون! نمیدونم چرا هر ماجرای این جوری ای منو یاد خودم مینداخت. هر چند در تلش بودم تا گذشته ی خودم رو فراموش بودم اما موفق نبودم. مثل الن… شنیدن این خاطره باعث شد به روزایی فکر کنم که مهرداد پنهونی

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 108

-کی شیوا !؟ بهم نگاه کرد اما جوابی نواد و فقط گفت: -بخور..قهوه ات رو بخور! خم شدم و فنجون قهوه رو برداشتم و کمی ازش رو چشیدم. آی چسبید! اونقدر که فارغ از تمام مشکلات پیش اومده لبخندی روی صورتم نشست. سرش رو خم کرد و با تاسف به زمین خیره شد. دود سیگارش توی فضا پیجیده بود و

ادامه مطلب ...