روز: اسفند ۲۰, ۱۴۰۰ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت ۱۲

با نگرانی به تنش حرکت داد و دستش را روی دست علی که به لپش چسبانده بود گذاشت. _ علی بذار ببینم چت شد. علی با چشمانی که خیس شده بودند سرش را به چپ و راست تکان داد. با درد زمزمه کرد. _نه… آرش که با گوشی‌اش مشغول بود بیخیال چت کردنش شد و کنار آن ها آمد. _

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۱۸

مثل زمان هایی که حاج‌خانم با اجبار او را به دوره های قرآن می برد و او خیره به زمین به ارسلان فکر میکرد در رویاهایش او ارس بود ارس او! بی اختیار نالید : _ ارس؟ ارسلان جدی نگاهش کرد ابرویش بالا پریده بود و لبخند پر تمسخر کجی به لب داست : _ اسممو کامل بگو! دلارای لبش

ادامه مطلب ...

غزال گریز پا پارت ۱۷

  #از زبان ماهان   زنگ در فشرده شد و سر انجام آمد آن یوسفی که ۱۵ سال گمگشته بود . مامان ، با شتاب به سمت آیفون رفت و در رو باز کرد . بابا ، با چشمانی شوق زده منتظر بود با شنیدن گریه ی مامان ، به سمت صدا برگشتم و غزال را در آغوشش دیدم ؛

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۱۸

خونه ی بامزه ای بود.. برخلاف حیاط بزرگش کوچولو ودنج بود.. یه دونه اتاق داشت یه حال جمع وجور که یک دست مبل ویک نهارخوری چهارنفره توش جاشده بود.. مبل ها اسپرت بودن به رنگ یشمی باچوب های سفید.. کوسن های سفید بارگل های یشمی روی مبل ها زیباییشو چند برابر کرده بود.. واسه صندلی نهارخوری هم از پارچه ی

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت ۶۵

خورشید خجالت زده از پوشش نامناسب و وضع ظاهری اش بالاجبار در حالی که بازوانش را میان دستانش می فشرد لای در را باز کرد و بیرون رفت و توانست امیرعلی را مانتو به دست درون راهرو کوتاه سرویس بهداشتی ببیند . امیرعلی نگاهی به گونه های رنگ گرفته و صورت برافروخته او انداخت و چند قدم جلو رفت و

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۱۱۸

عجولانه و تند تند تو آشپزخونه اش رفت و آمد میکردم. گاهی چپ گاهی راست، گاهی سمت سینک گاهی سمت میز گاهی گاز… یه دستم بند سوپ بود دست دیگه ام بند گرفتن آبمیوه و دمنوش و … نگرانش بودم چون حالش خیلی بد بود. از توی همون آشپزخونه دررحالی که داشتم کارهام رو انجام میدادم گفتم: -برات قرص و

ادامه مطلب ...