21 اسفند 1400 - رمان دونی

روز: 21 اسفند 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

غزال گریز پا پارت 18

    #از زبان مهراد   نگاهی به خونه انداختم ، خونه ای که بی غزال بیشتر به قبرستان شبیه بود خونه ای که دختر سرکش و زیبایش را از دست داده بود . اگه برنگرده چی ؟ اگه وابسته بشه بهشون چی ؟ چمیدونم مگه نمیگن خون ، خون رو میکشه ؟؟؟ امکان داره ؟ نه از غزال برنمیاد

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 13

افرا متعجب نگاهش کرد. کاملا مشخص بود که تارخ حرف های او و پدرش را شنیده است. علیرغم ترس ذاتی‌اش اخم کرد و لب زد: _ نخیر…سامان داره می‌ره مطبش. نیاز به دکتر دیگه نیست. تارخ سر تکان داد‌‌. _ می‌رم علی رو بیارم. چرخید تا به سمت ساختمان برود که افرا صدایش زد: _ جناب نامدار… تارخ ایستاد. در

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 19

دلارای سشوار را به برق زد و با حرص تکرار کرد : _ اسمم دلربا نیست! ارسلان بی‌تفاوت دستی در هوا تکان داد: _ حالا هرچی دقایقی که دلارای موهایش را سشوار می‌کشید ارسلان همچنان با موبایلش مشغول بود به محض خاموش شدن سشوار سرش را بلند کرد _ لباساتو بپوش! دلارای با گیجی لب زد : _ چی؟! ارسلان

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 19

تموم بدنم میلرزید و موقع راه رفتن تسلطی روی پاهام نداشتم… ذهنم درگیر عماد وکاری که کرده بود، بود… چرا اون اومده بود توی آب؟ چرا عماد بهم کمک کرده بود؟ خیلی ذهنم گرفتارشده بود و پریشونم کرده بود! به خونه رسیدیم… لباس هام خیس بود وحموم واسه فرارکردن از بهار بهونه ی خوبی بود! حوله رو ازچمدونم برداشتم و

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 66

دست زیر چانه اش گذاشت تا بهتر بتواند تماشایش کند . ـ قشنگ بودی ، قشنگ تر شدی . دیگر نمی دانست با این غریزه مردانه سرکش چگونه دست و پنجه نرم کند …….. کشیدن افسار این غریزه ای که همچون یاغی ها سر بیرون می کشید دیگر کار او نبود . این پایی که قدم عقب رفته را مجدداً

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 119

تا خود صبح از شدت سرما توی خودم جمع شده و برعکس تلاش های بی وقفه ام برای یه ثانیه هم پلکام روی هم نرفت و خوابم نبرد با برخورد نور آفتاب توی صورتم گیج پلکی زدم ولی از بس بدنم خشک شده بود که نای حرکت کردن نداشتم به سختی تکونی به خودم دادم که با درد بدی که

ادامه مطلب ...