22 اسفند 1400 - رمان دونی

روز: 22 اسفند 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 14

تارخ متوجه اخم کردن علی هنگام تزریق داروی بی حسی شد و همین باعث شد کمی مضطرب شود، اما وقتی سامان کار تزریق را تمام کرد و سرنگ تزریق را کنار و دور از چشم علی گذاشت بالاخره توانست یک نفس آسوده بکشد. قسمت سخت ماجرا به خیر و خوشی تمام شده بود. سامان که کارش را تمام کرد با

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 20

لبش را گزید و جواب نداد با ورود به خانه و اتاقش تمام حس های بد به قلبش سرازیر شده بود و طاقت نصحیت های مادرش را نداشت برای خاتمه دادن بحث تصمیم گرفت تمام طول روز در آشپرخانه بماند و برای پختن ناهار پیش قدم شود حاج خانم قابلمه‌ی آب را دستش داد تا روی گاز بگذارد به محض

ادامه مطلب ...

رمان خلسه پارت ۳۰

رمان خلسه: ۷۵پارت در کمال تعجبم در طول مسیر معراج چشم روی هم نگذاشت و برخلاف آنکه گفته بود تا تهران خواهد خوابید بیدار ماند و از هر دری حرف زدیم. راه تقریبا نصف شده بود که او پشت رل نشست و تا تهران راند. با لذت به ژست رانندگی اش نگاه میکردم و در عجب بودم که چرا برخلاف

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 20

دیگه نذاشتم ادامه بده و میون حرفش پریدم و گفتم: _آقای واحدی چه کمکی از دست من برمیاد؟ نگاهی بی تفاوت بهم انداخت و گفت: _ممکنه به کمک کنی و خودتو به عزیزم نشون بدی که معشوقه ی منی؟ یک ساعت بیشتر وقتتو نمیگیره! ازحرفش جا خوردم.‌. اونقدر زیاد که قدرت تکلمم رو ازدست دادم و دست هام یخ زد…

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 67

ـ می گم خورشید ………… خورشید به سرعت سرش را رو به عقب ، جایی که سروناز قرار داشت چرخاند …….. انگشت کنار بینی اش گرفت و با صدای پایینی گفت : ـ هیسسسس ……… آقا خوابیده . سروناز که هیچ دیدی به آن طرف مبل نداشت با شک چند قدم جلوتر رفت و بالای سر خورشید ایستاد و متعجب

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 119

-نمیخوام دوباره آزارت بدن.نمیخوام باز بهت صدمه بزنن.میفهمی !؟ برو…گور بابای من! درد بی درمون که نگرفتم…رو یه روز دیگه خوب میشم. از اینجا برو!!! اون نگران من بود.اون همیشه و توی هر شرایطی نگران من بود این چیزی بود که همیشه احساسش میکردم. این چیزی بود که میدونستمش اما اون با خشم و عصبانیتهاش سعی میکرد جور دیگه ای

ادامه مطلب ...