رمان الفبای سکوت پارت 15
تینا دستش را روی پای شیرین و گذاشت و شیرین با دیدن صورت قرمز شده از عصبانیت نامی خان مداخله کرد و رو به تارخ گفت: _ تارخ مادر…کوتاه بیا… تارخ از جایش برخاست. نگاه محکمش را روی صورت قرمز شدهی نامی خان قفل کرد. _ بهشون بگو اگه تارخ نامدار نبود این عمارت رو سر کل اعضای خانوادهت خراب