رمان الفبای سکوت پارت 20
از مدل ایستادنش میتوانست بفهمد درد دارد، با این حال بی تفاوت نگاهش را بالا آورد و روی چشمان مشکی و درشت او متوقف شد. _ بشین. ابروهای دخترک زیر چتری های خرماییاش بهم گره خوردند. اخمش عمیق بود. دستش را به دیوار گرفت و روی صندلی نزدیکی تارخ نشست. تارخ به صندلی گردانش تکیه داد و به سمت او