28 اسفند 1400 - رمان دونی

روز: 28 اسفند 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 20

از مدل ایستادنش می‌توانست بفهمد درد دارد، با این حال بی تفاوت نگاهش را بالا آورد و روی چشمان مشکی و درشت او متوقف شد. _ بشین. ابروهای دخترک زیر چتری های خرمایی‌اش بهم گره خوردند. اخمش عمیق بود. دستش را به دیوار گرفت و روی صندلی نزدیکی تارخ نشست. تارخ به صندلی گردانش تکیه داد و به سمت او

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 26

صدای فریاد ارسلان دهانش را بست : _ خفه شو گفتم دلش برای دخترک که مظلوم با بغض سرش را برگرداند نسوخت شک نداشت این دختر مشکلی ندارد اما باید این آزمایش انجام میشد نباید تفاوتی باشد ، دختر کنارش فرقی با بقیه معشوقه هایش ندارد…. روبه‌روی آزمایشگاه که ایستاد ، دلارای حتی سرش راهم بالا نیاورد بی‌حوصله نگاهی به

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 26

اونقدر فاصله مون نزدیک بود که رسما توی بغل هم بودیم… _جواب سوالمو با سوال نده… درآسانسور باز شد.. دستامو محکم توی سینه اس زدم و به عقب هولش دادم وهمزمان با نفرت گفتم: _قطعا واسه شما نکردم و نمیکنم! ازجاش تکون نخورد.. اومدم برم که مانعم شد و سرشو کج کرد تا کاری رو بکنه که یه نفر وارد

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 73

خورشید متعجب ابرو بالا داد : – دروغ ؟ …….. بخاطر من ؟ امیرعلی سری برای او تکان داد و با لبخندی یکطرفه و منظور دار نگاه کوتاهی سمت او انداخت : – آره ……… البته از اون دروغ ها که آدم دلش می خواد به واقعیت تبدیلش کنه . خورشید ابرویی بهم نزدیک کرد ……. متوجه منظور امیرعلی نشده

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 5

آب دهنم و قورت دادم و با ناباوری زل زدم بهش.. یعنی.. واقعاً قصد آشنایی داشت؟ – برای چی؟ دستی رو صورتش کشید و نگاه کلافه اشو به بیرون دوخت.. – نمی دونم چه جوری بگم.. راستش من.. نفسش و بیرون فرستاد و یه ضرب گفت: – من یکی و دوست دارم! با این حرف منم نفس راحتی کشیدم و

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 122

دیگه اجازه نمیدم فکر و ذهنم بره دنبالش… از امروز قیدشو میزنم تا دیگه از طرف من ضربه نخوره. دیگه ذهنش مشوش نشه و دیگه آزار نبینه! یکم تو شهر چرخیدم و پیاده راه رفتم تا با خودم به اون توافقات برسم و بعدهم یه تاکسی گرفتم و خددمو رسوندم خونه. بی توجه به نگاه های معنی دار شهره خودمو

ادامه مطلب ...