رمان الفبای سکوت پارت 26
نامی خان با دیدن افرا لبخند محوی زد. از جسارت افرا خوشش میآمد. عصایش را از کنار دستش برداشت و با تکیه بر آن از پشت میز چوبی و سلطنتیاش بلند شد و گفت: _ بفرمایین بشینین خانم مهندس. افرا راضی از شنیدن کلمهی مهندس به سمت مبل های زرشکی رنگی که نامی خان اشاره کرده بود رفت. _