رمان الفبای سکوت پارت 31
شایلی ترسید مخالفت کرده و دوباره او را عصبی کند، برای همین کوتاه آمد و با دستور تارخ همراه مهران وارد ویلا شدند. *** نگاهی به لباس هایش انداخت. کت و شلوار قرمز رنگ با یک پیراهن مشکی به تن داشت. شال مشکیاش را روی سرش انداخته و چتری هایش را داخل آیینه مرتب کرد. رژ لبش را تمدید کرد