12 فروردین 1401 - رمان دونی

روز: 12 فروردین 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 34

  تماس را قطع کرد و گوشی را کنار دنده انداخت.‌ افرا آرام لب زد: _ آرش تقصیری نداره…من دنبال راهی بودم تا ببینمت. می‌خواستم هر طور شده قانعت کنم کوتاه بیای. تارخ به کتش که روی پای افرا بود اشاره کرد. _ از تو جیبم پاکت سیگارمو بده. افرا با شک به نیم رخ جدی تارخ خیره شد‌. _

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 39

  دلارای بغض کرده به زمین خیره شد چه اهمیتی برای آلپ‌ارسلان داشت؟! داراب عصبی از جا بلند شد دامون پرسید : _ کجا؟ _ تو حیاطم مادرش آرام گفت : _ نرو زشته میخوایم شام بخوریم هیچ‌کدام نمی‌دانستند الپ‌ارسلان به پچ‌پچ هایشان گوش می‌کند حواس کسی به او که دور تر در مبلی تک نفره نشسته بود ، نبود

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 40

  عماد برگشت و باغمگین ترین حالت ممکن نگاهم کرد و رضا هم که باحرف من پشیمون شده بود گفت: _چرا زودتر نگفتی؟ من فکر کردم… عماد میون حرفش پرید و گفت: _فکر کردی دنیا مثل خودت دنبال فرصت میگردن.. _من معذرت میخوام داداشم.. دیدم دیر اومدین اومدم ببینم چی شده عزیز چشمش به در بود گفتم بیام اطلاع بدم

ادامه مطلب ...
رمان افگار

رمان افگار پارت 10

  – چادر تو بکش جلو. با تذکر زن کمی چادر را روی سرش جا به جا کرد. علی پور همانطور که دستبند های دختر را باز می‌کرد، گفت: – چهل دقیقه، وقت ملاقات داری. به نگهبان اشاره زد. – در و باز کن. در آهنی با صدای قیژقیژ بلندی باز شد و با باز شدنش موجی از صدا و

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 87

  با به گوش رسیدن صدای پارک کردن ماشین امیرعلی ، لیلا پوزخند نمایانی به چشمان زمردی خورشید زد و با قدم هایی آرام سمت در راه افتاد و به جای خورشید اینبار او در را باز کرد و با رویی گشاده که امیرعلی نمی دانست آخرین بار کی چنین لبخندی را از لیلا دیده بود ، سلامش داد .

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 18

  با یاد قراری که امروز داشتیم.. نفس عمیقی کشیدم و همینکه خواستم موضوع بحث و بکشونم سمت اون جریان نامزدی و ازش بپرسم چرا اون حرف و به علیرضا زده پیش دستی کرد و گفت: – نمی خوای بگی؟ – چیو؟ – چرا حالت بد شد؟ گلوم و صاف کردم و حین دست کشیدن بی دلیل روی شالم لب

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 129

  نفهمیدم چی شد که یکدفعه به خواب عمیقی فرو رفتم صبح با صدای بلند داد و فریادهایی که به گوشم میرسید وحشت زده از خواب پریدم گیج چندثانیه نگاهمو به اطراف چرخوندم با فکر اینکه حتما خواب دیدم باز میخواستم سرمو روی بالشت بزارم که با صدای داد بلند دیگه ای که به گوشم رسید سیخ روی تخت نشستم

ادامه مطلب ...