19 فروردین 1401 - رمان دونی

روز: 19 فروردین 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 41

  یوسف دست به سینه نگاهش کرد. _ من در خدمتم خانم مهندس. شما امر کنین. افرا با رضایت دفترچه را مقابل صورتش گرفت و بعد از چک کردن نکاتی که یادداشت کرده بود گفت: _ اول اینکه حتما حتما بگین زیر گاوارو تمیز کنن. خیلی اوضاع اینجا خراب شده. درسته گاوداریه، اما همین مدفوع گاوا عامل کلی عفونت و

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 46

  دستش را به پیشانی اش گرفت و نالید : _ وای داراب اگر اینبار هم مچش را می‌گرفت یا شک می‌کرد تمام بود! حتی فکر به ان هم تنش را می‌لرزاند کارهایش دست خودش نبود آنقدر هول شده بود که نمی‌فهمید مضطرب سمت تخت دوید و محکم آلپ‌ارسلان را تکان داد صدایش از استرس میلرزید : _ ارسلان ،

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 47

  قهوه ی عماد رو آماده کردم و خوشگلش کردم و برعکس همیشه که اشکال مختلف روی قهوه اش میکشیدم این بار شکلک چشمک درست کردم و باذوق به طراحیم نگاه کردم وریزخندیدم! تقه ای به در اتاقش زدم و بدون منتظرشدن اجازه، در رو باز کردم و رفتم داخل! با اخم های توهم به لبتابش زل زده بود و

ادامه مطلب ...
رمان افگار

رمان افگار پارت 17

  هنوز صبحانه‌شان تمام نشده بود که دخترها به یکباره از جایشان بلند شدند و به بهانه‌ی عقب ماندن از برنامه هایشان با خداحافظی کوتاهی تنهایشان گذاشتند. سپهر همانطور که با حسرت به دور شدن ماریا نگاه می‌کرد، تیکه بزرگی از پنکیک آغشته به سس شکلاتش را در دهانش چپاند وغر زد: -خبالت راحت شد؟ زدی پروندیشون. نیم نگاهی به

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 94

    و دو قدم جلو رفت و فاصله را به نیم متر رساند و دستش را عقب برد و با شدت روی صورت لیلا خواباند …….. سکوت و درد 9 ، 10 ساله ای که مقابل این زن و زخم زبان هایش تجربه کرده بود را نمی توانست با چند کلمه بیرون بریزد ……. اما لااقل می توانست دردش

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 25

    «نبایدم کاری بکنی! قرارمون استراحت بود دیگه!» «ممنون ولی واقعاً مشکلی ندارم.. حالم خوبه!» «کار از محکم کاری عیب نمی کنه! اگه خواستی یه کمم بخواب.. فعلاً کسی مزاحمت نمی شه.. منم دو سه ساعت دیگه شام می گیرم میام.. اوکی؟» مطمئنم بودم بلافاصله قبول نمی کنه.. همینطورم شد که تو پیام بعدی اعتراضش و عنوان کرد: «اگه

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 132

  آب دهنمو قورت دادم.چشمهام با تعجب روی صورتش به گردش دراومدن. این حرفها عجیب بودن. خیلی عجیب و یهویی و غیر منتظره. یه جورایی گیر کرده بودم توی اون موقعیتی که حتی اگه زبون دراز ترین آدم دنیا هم باشی باز یهو قفل میکنی و لال مونی میگیری! چون من سکوتم طولانی شدواسه اینکه به خودم بیارم با تشر

ادامه مطلب ...