رمان الفبای سکوت پارت 47
افرا لبخندی زد. مهر شیرین همان بار اول به دلش نشسته بود. _ همون دختر پررویی اون شب اومده بود خونهتون. شیرین یادش آمد که با محبت جواب افرا را داد. _ ببخشید دخترم. حواسم بخاطر تارخ پرته. خوبی مادر؟ افرا به نیم نگاه اخم آلودی به سمت تارخ انداخت. _ خوبم شیرین جون. زنگ زدم بگم پسرتون پیش