28 فروردین 1401 - رمان دونی

روز: 28 فروردین 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 50

  تارخ با خشم یقه‌ی پیراهن جذب مشکی مهران را گرفت و او را محکم به ماشینش کوبید. آخ مهران بلند شد. تارخ بی توجه و با اخم هایی درهم در صورت مهران غرید: _ وقتی با من حرف می‌زنی حواستو خوب جمع کن. بار آخرتم باشه که تو روابط من فضولی می‌کنی. اسم افرارو هم از ذهنت پاک کن.

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 55

  علیرضا دو دل نگاهش کرد دلارای ملتمس با بغض سر تکان داد و آلپ‌ارسلان دوباره غرید : _ علیرضا علیرضا کلافه پوف کشید : _ خونشون کجاست؟ من میرسونمش _ لازم نیست دلارای آرام زمزمه کرد : _ خونمون… قبل ازینکه آدرس را بگوید ارسلان صدایش را بالا برد : _ خفه شو تو بغض دلارای آرام ترکید و

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 56

  اخم هاشوتوهم کرد وگفت: _صحرا رو از کجا میشناسی؟ _بیخود بین ابروهات گره ننداز.. هرآدمی توزندگیش ممکنه یه چیزهایی داشته باشه که برخلاف میلش از دید بقیه پنهون نیست! _منظورت از بقیه کیه؟ کاری به دونستن این موضوع ندارم.. میخوام بدونم ازکجا میدونی! _چه فرقی میکنه؟ مهم اینه که به غذا هم نگاه میکنی یاد اون میوفتی! کیفمو برداشتم

ادامه مطلب ...
رمان افگار

رمان افگار پارت 26

  گلناز همانطور که با خستگی ظرف میوه را روی جزیره میگذاشت روبه مهین غر زد: -ای بابا این خاتون هم که از صبح کمر نزاشته برای ما دیگه. من نمیدونم کی ساعت 2 نصفه شب خرمالو میخوره که له بودن یا نبودنش اهمیت داشته باشه! خوبه بچه خودش نیست.. مهین با اخم کم رنگی همانطور که پارچه طی را

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 103

  – جسدی که به دست ما رسیده برای زنی حدودا بیست ساله است ………. که متاسفانه مرد تجاوز گروهی قرار گرفته و بعد از تجاوز فرد مورد نظر ، با ضربات چاقو از پا درش آوردن و صورتش و با اسید از بین بردن …….. که قابل شناسایی هم نباشه ………. در واقع چیزی از صورت این زن باقی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 34

  ولی نهایت تلاشم و کردم واسه القای یه حس مثبت تو وجودش وقتی گفتم: – به نظر خودت.. یه آدم عاقل.. کسی رو که باعث شناختن خودش و شخصیتشه.. به همین راحتی ول می کنه؟ تو نه از الآن.. که خیلی وقته عضوی از زندگی من شدی درین! پس.. این قضیه.. این رابطه ای که بیشتر از هرچیزی بهش

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 137

” نازلی ” از پشت شیشه پنجره های بلند عمارت آریا خیره دور شدن و رفتن آرادی شدم که بادیگاردا توی بهت و ناباوری دنبال خودشون میکشیدنش پشت بند رفتنش قطره اشکی بود که از گوشه چشمام چکید و روی گونه ام افتاد توی حال و هوای خودم بودم که صدای آریا از پشت سرم باعث شد به خودم بیام

ادامه مطلب ...

غزال گریز پا پارت 27

    غزال ذوق خود را پشت آن لبخند ملیح پنهان کرده و سلامی آرام و رسمی تحویل ماکان داد ماکان اما به گرمی جوابش را داد ، از جا بلند شد و با فاصله رو به رویش ایستاد :   خب ، بفرمایید بریم اتاق رو نشونتون بدم .   غزال تایید کرد و پشت سر ماکان به راه

ادامه مطلب ...