روز: اردیبهشت ۳, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت ۵۶

  افرا خمیازه‌ای کشید. _ هیچی بابا… پاهام تاول زد بس که گشتیم… برگردیم ماشین. اسکای تنهاست تو ماشین. بعدشم بریم شام بخوریم. گرسنمه. صحرا سر تکان داد. _ منم گرسنمه‌… حالا اگه هلیا ول کرد! همان لحظه هلیا با خنده از مغازه بیرون آمد. افرا چپ چپ نگاهش کرد. _ چته غش کردی؟ هلیا کیفش را روی شانه جا

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۶۱

  داراب بی حوصله سر تکان داد : _ لازم نکرده میری دوباره یک بلای دیگه سر خودت میاری _ من هجده سالمه هنوز نمیتونم حتی برای یک پیاده روی ساده بیرون برم؟! _ زبون درازی نکن دخترجون چه هجده سال چه بیست وهشت سال! شوهر که کردی خونه شوهرت هر غلطی میخوای بکن دلارای ناخواسته یاد الپ‌ارسلان افتاد تحقیرهایش

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۶۲

  بی حرکت به مانیتور خیره شده بودم و غرق در فکر بودم و باخودم کلنجار میرفتم که واسه جشن بهار آرایشگاه برم یا خودم آرایش کنم و توی هزینه هام صرفه جویی کنم که دیدم دستی روی میزم قرار گرفت! باگیجی به عمادکه مقابلم ایستاده بود نگاه کردم و ازفکر بیرون اومدم… _اصلا معلوم هست حواست کجاست؟ _چیزی شده!

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت ۱۰۹

  خورشید با صدایی خش برداشته که ناشی از بغض در گلویش بود ، در چشمان امیرعلی نگاه کرد و یک قدم فاصله میانشان را طی کرد و خودش را به سینه او چسباند و قطره دیگری اشک روی گونه خیسش سر خورد و پایین رفت . – من هر جا که باشم به فکرتم …….. حتی اگه خونه پدرم

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۴۰

  با اینکه خودم حدس همچین چیزی رو می زدم ولی.. شنیدنش و لمس کردن واقعیتش.. چقدر سخت تر از پیش بینی های خودم بود! حالا.. من باید چه غلطی می کردم؟ – عزیزم.. بیا یه کم آب بخور.. رنگ و روت پریده! با صدای خانوم شمس روم و برگردوندم سمتش.. حالا دیگه لابی کامل خالی شده بود و فقط

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۱۴۰

  ” نازلی ” از اتاق که بیرون زدم و با رسیدن به راهروی خلوت بیمارستان بالاخره سد مقاومتم شکست و پاهام لرزید و نزدیک بود پخش زمین شم که دستمو به دیوار گرفتم و مانع شدم قطره اشک سمجی از گوشه چشمم چکید و روی گونه ام افتاد باورم نمیشد که همه چی تموم شده باشه اونم چی ؟؟

ادامه مطلب ...