رمان الفبای سکوت پارت 61
آرش بازویش را گرفت. _ افرا خواهش میکنم به حرفم گوش بده. بعدشم فعلا یه کار مهم تر باهات دارم. خیلی مهم تر از وحیده. بهت قول میدم راجع به وحید خودم باهاش حرف بزنم. الان برو خواهرت رو صدا کن بریم رستورانی جایی. باید حرف بزنیم. افرا با اخم بازویش را از دست او بیرون آورد. _ چه