روز: اردیبهشت ۱۲, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت ۶۵

  با سردرد قدم در ساختمان گذاشت. کابوسی که دیده بود به اندازه‌ی کافی قدرت داشت تا روزش را خراب کرده و او را کسل و بی حال کند. حواسش پرت بود. دلش جایی را می‌خواست که در سکوت و بدون نگاه نگران شیرین یا تینا در حال خودش غرق باشد. وارد ورودی شد و پله‌هایی که به طبقه‌ی دوم

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۷۰

  دنیا دور سرش می چرخید چشمانش سیاهی میرفت و حالت تهوع امانش را بریده بود احساس می کرد فاصله ای تا مرگ ندارد حتی آنقدر توان نداشت که آب را گرم کند کم کم لبهایش کبود شد و دندان هایش از سردی آب به هم خورد لرز بدنش را گرفته بود و نمی توانست حرکت کند با باز شدن

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۷۲

  باقرار گرفتن دست های بهار دور بازوهام ازفکر بیرون اومدم و باچشم های اشکی نگاهش کردم… _گریه نکن عزیزم ببین همه چی رو گفتیم وهمه چی رو نوشتن… ازاین به بعد طبق قانون پیش میریم واگه یه وقت خدایی نکرده دوباره سروکله اشم پیدا بشه به فاصله ی یه پلک زدن دستگیرش میکنن! نگاهی به مردی که روبه روم

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت ۱۱۸

  – تروخدا بهم نگید خانم ……….. حس زن هفتاد ساله بهم دست میده …….. می تونید مثل سروناز جون خورشید صدام بزنید . سروناز لبخندی به متاعت طبع خورشید زد و نگاهش را به سودابه داد : – بهت که گفتم این خانم با اون یکی خانم زمین تا آسمون فرق می کنه . خورشید خنده ای کرد و

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۱۴۵

  نمیدونم دقیق چند ساعتی گیج و منگ توی خیابون ها چرخیدم که دیگه صدای غار و قور شکمم دراومده بود اصلا یادم نمیومد آخرین باری که غذا خوردم کی بوده ولی از طرفی هم اصلا میلی به غذا نداشتم بلاهایی که سرم میومد به حد کافی سیرم کرده بودن طوری که اصلا دهنم باز نمیشد که بخوام یه کم

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد اول پارت ۵

  هرچندکه خودم هم میتونستم این کارو انجام بدم اماترجیح دادم مخالفتی نکنم تا بتونم بیشتر از گرمای اغوشش لذت ببرم. این بار مستقیم به سمت اشپزخونه رفت و تونستم گوین و دوتاپسر جذاب درست مثل رین رو نشسته پشت میز غذاخوری ببینم… هردوتا پسر مثل رین وقدبلند و هیکلی بودن اما خوب بازهم رین از هردوی اونها قد بلند

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۴۹

  خدا رو شکر که همون لحظه چراغ سبز شد و من خودم و مشغول رانندگی نشون دادم تا مجبور نباشم تو صورتش نگاه کنم و اونم ادامه داد: – بابام خیلی وقته فوت شده.. منم تا یه سنی با مامان و مادربزرگم زندگی می کردم و وقتی مادربزرگم مرد و مامانمم.. به این وضع افتاد.. شدم وبال گردن داییم

ادامه مطلب ...
رمان صیغه استاد پارت 54

رمان آرزوی عروسک پارت ۱

  بی توجه به پل عابر پیاده، قدم هامو بلندتر کردم تا خودمو اونور خیابون برسونم.. سوز سرمای زمستان چشم های خواب آلودمو واسه بسته شدن نوازش میکرد اما اجبار باز نگه داشتنشون باعث جمع شدن اشک وتار دیدن خیابون میشد! بالاخره خودمو به اونطرف خیابون رسوندم و دست های یخ زده ام رو جلوی دهانم گذاشتم و “ها” کردم…

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۱۴۴

  از کنارش بلند شدم و نگاهی به صورتش انداختم. راحت و آسوده دراز کشیده بود رو تخت و خروپف میکرد. از خودم و از اون بیزار شدم. تمام دفعاتی که مجبور میشدم تنم رو بهش بدم همچین حس وحشتناکی بهم دست میداد. حس یاس وجودم رو فرا میگرفت و میلم به رندگی رو کاملا از دست میدادم. دستهامو دور

ادامه مطلب ...