26 اردیبهشت 1401 - رمان دونی

روز: 26 اردیبهشت 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان محله ممنوعه پارت 5

  -حسام. بیدار شو. زود از پله رفتم پایین و وارد اشپزخونه شدم. مامان که دهنشو باز کرده بود و می خواست دوباره داد بزنه، با دیدن من گفت: -میمیري بگی بیدار شدم که من حنجره ي بدبختمو جر ندم؟ نشستم پشت میز و یه لقمه براي خودم گرفتم. -بابا کو؟ -ماشین رو برده تعمیر. -چرا؟ -صدا می داد. ادم

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 79

  _ خانم مهندس کجا دارین می‌رین؟ استرسی که در وجودش بود باعث شد بیش از هر وقت دیگری از جا پریده و بترسد. حتی این استرس اجازه نداده بود به راحتی در اول کار صدای رحمان را تشخیص دهد. واکنش خارج از حد معمولش رحمان را متعجب ساخته بود که دوباره پرسید: _ خانم مهندس… افرا اینبار اجازه نداد

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 84

  دلارای آرام پوزخند زد خواست فریاد بزند می‌ماند حاج خانم کس دیگری می ماند آلپ‌ارسلان ، برادر ناتنی هومن! پسر خانواده ملک شاهان کسی که به هوس بازی معروف است و همه او را به عیاش بودن و دختر بازی می شناسند کسی که اگر شما یک درصد شک میکردی که او هم هست هرگز اجازه نمی دادی بدون

ادامه مطلب ...

غزال گریز پا پارت 37

  با اضطراب یکبار دیگر درون آینه سر تا پایش را برانداز کرد شلوار دم پا گشاد مشکی و کت سفید رنگی که تا بالای زانویش می آمد ، مروارید های دور یقه اش به جذابیت لباس افزون میکرد ساده و در عین حال زیبا کسی بدون در زدن وارد شد تا سرش را چرخاند با مهراد چشم در چشم

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 86

  _کور کردی خودتو.. اگه من یه ذره برات ارزش دارم گریه نکن… به فکر دل منم باش.. _ازخوشحالیه.. ازاینکه یه خواهر دارم که مثل کوه پشتمه… گونه ام رو بوسه زد وگفت: _خیلی خب حالا عذاب وجدان بنداز به جونماااا.. ببخشی دست روت بلندکردم… اما حقت بود زیادی تر‌سونده بودی منو! همش کابوس میدیدم دیر برسم و پشت میله

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ نور پارت 132

  به سمت امیرعلی دوید و چادرش میان زمین و هوا موج گرفت و باز شد . – آقا ……. آقا …….. آقای کیان . امیرعلی با شنیدن صدای آشنای سروناز پلک گشود و نگاه سرخ و مرده اش را سمت او گرداند . – سروناز ……. خانم . سروناز مقابل امیرعلی نشست و شوکه و ناباور و وحشت زده

ادامه مطلب ...

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 11

  _نظرت درباره ی دوئیدن توی جنگل چیھ؟ دوس داری سوار گرگم تا آبشار شاردا بدوئیم؟ میخوام” رو ” جیغ بلندی از خوشحالی کشید و در ھمین حین ھم کلمات “آره” و بلند جیغ میکشید. توی بغلم بلندش کردم و روی دوشم گذاشتمش و بھ سمت خونھ راه افتادیم. اما قبل از رفتن باید یھ چیزی بخوریم. گوئن و میگل

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 63

  درین واقعاً داشت بهم ثابت می کرد که فرق داره و این شاید توی اصل ماجرا.. تغییری ایجاد نکنه ولی.. همیشه یه گوشه ذهنم باقی می مونه که تنها آدم متفاوت زندگیم.. با بدترین شکل ممکن کنارمه جوری که نمی تونم اونطوری که باید و شاید.. اونطوری که همیشه دلم می خواست.. از حضورش بهره ببرم! نمی دونم.. بالاخره

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 15

  بعداز کمی حرف زدن و سوال جواب هایی که بینمون رد وبدل شد تصمیم گرفت همراهم بیاد واتاقمو نشونم بده.. خونه دوطبقه بود و اتاق های اعضای خانواده طبقه بالا بود و اتاق مهمون و خدمه ها طبقه پایین.. به طرف یکی ازاتاق ها رفت ومن هم بدون حرف دنبالش میرفتم… وارد اتاق بزرگ وقشنگی شد وگفت: _قبل شما

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 159

  باورم نمیشد اینجا محضره ؟! آورده بودم محضر که چی بشه ؟؟ با فکری که از توی ذهنم گذشت تنم یخ بست نکنه آوردم صیغه عقد رو باطل کنه ناباور به سمتش چرخیدم و دهن باز کردم چیزی ازش بپرسم که بی اهمیت بهم از ماشین پیاده شد و خطاب بهم سرد گفت : -پیاده شو!! | درسته اذیتم

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 158

  آهی کشیدم و جواب دادم: -مامان و بابا بخاطر بدهی هاشون قبول کرده بودن شیدا با پسر معتمد ازدواج کنه…با فرهاد… یه عوضی که لنگه اش نیست و مزخرف تر از خودش، خود بی شرفش.. شیدا خیلی گناه داره. حقش نبود این بلا سرش بیاد. اونم یه انسانه.باید با کسی ازدواج میکرد که دوستش داره نه فرهاد… دستشو نوازشوار

ادامه مطلب ...