روز: خرداد ۱۱, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت ۵

  -لباس گرم نداریم اینجا. می خوای یه پتو بدم دور خودت بپیچ؟ لبخند مسخره ای زدم و گفتم: -نه. قربون دستت. ترجیه می دم از سرما یخ بزنم. شامو که خوردیم، راه افتادیم. آخر سرم با اصرارای مانی، مجبور شدم یه پتو از سیا بگیرم و بپیچم دور خودم! دو تا دست برای جمع کردن پتو به اون گندی

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت ۹۵

  فضای آرام و دلپذیر اطراف، نگاه منتظر افرا و دلی که پر از حرف بود همه و همه با هم وادارش کردند ذهنش را به سمت گذشته پرواز دهد. گذشته‌ای که انگار هیچ نقطه‌ی روشنی نداشت تا بتواند امیدوار باشد که از بازگو کردن آن عذاب نخواهد کشید. سیگاری روشن کرد و بعد از اینکه پک عمیقی به آن

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۱۰۰

    دلارای غمگین لبخند زد هر چه باشد داراب حضور نداشت مادرش طعنه نمیزد پدرش طرف برادر هایش را نمی گرفت ارسلان تهدید نمی کرد آن خانه هر چقدر هم کوچک در آن ارامش داشت! _مهم نیست…. باید از یه جایی شروع کرد دیگه _نمی خوام سختی بکشی _سختی نمی کشم _درس ات چی؟! _خونه خودمون شروع می کنم!

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۱۴

  بعد کلی مسخره بازی ، رفتیم آماده شیم که بریم ناهار خوران ، من چون لباس نیورده بودم قرار بود از لباسای آوا کش برم ، رفتم سر وقت کمد لباساش ، با دقت نگاه کردم که ببینم چی ست کنم ، لگ مشکی با پاییزه سبز چمنی برداشتم ، بلیز بافت مشکی خودم داشتم شال مشکی ، کفش

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۱۰۳

  ساعت نه شب بهار اومد.. نقاب به صورتم زدم و به استقبالش رفتم.. بادیدن صورت خندان من و خونه ای که از تمیزی برق میزد یه لحظه خشکش زد _وا؟ چرا مثل مجسمه شدی؟ خب بیاتو دیگه! کفش هاشو که درآورده بود رو دوباره پوشید وهمزمان گفت: _ببخشید فکرکنم اشتباه اومدم! اومد بره بیرون که زدم زیرخنده و دستش

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۱۳

  صورت گندم در هم رفته تر شد و لب و لوچه اش آویزان تر از قبل گشت . – تا اون موقع که خیلی مونده …….. من الان می خوام . نه چند سال دیگه …….. منم می خوام از خودم و خودت عکسای خوشگل بگیرم بذارم رو صفحه موبایلم ………. اصلا دلم می خواد هر وقت دلم برات

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۷۹

  تند تند سرش و تکون داد و نالید: – بریم فقط.. تو رو خدا.. دارم خفه می شم اینجا! – باشه.. بریم! بی حال بود و نا نداشت.. واسه همین خودم سریع کنارش زدم و وسایلش و از کف زمین تو کوله اش جمع کردم و برش داشتم اومدم سمت درین.. بازوش و گرفتم و همراه خودم بردمش.. نگهبانه

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۳۱

  _خب حالا اذیتم کردی بگو ببینم عکس دختره چی شد؟ با یاد آوری گوشی آرش و برداشتن رم گوشیش.. لبخند پیروزمندانه ای زدم وگفتم: _خوب شد یادم انداختی! رم کمپوت خان رو کش رفتم حتی روحشم خبردار نشد! خاک برسر فقط ادعاس هیچی حالیش نمیشه! _وای دیونه چه کار خطرناکی کردی باخودت نگفتی نکنه بفهمه و آبروتو ببره؟ _گیسو!

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۱۷۵

  وحشت زده به عقب برگشتم یکدفعه با دیدن امیری که با چشمای به خون نشسته نگاهش به ماشین دوخته بود از شدت ترس یه آن حس کردم قلبم ایستاد با دستایی که از شدت ترس و استرس عرق کرده بودن پایین مانتوام رو چنگ زدم – اصلا ماشین رو نگه نداری هااااا حرصی فرمون رو پیچوند و گفت :

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۱۷۴

  از روی زمین بلند شدم و چند قدم به سمتش رفتم.بهش خیره شدم. اون منتطر جواب سوال بود و من خودم هزار سوال بی جواب داشتم. با بی پاسخ گذاشتن حرفش پرسیدم: -اون دختره هنوز همینجاست؟ مردد نگاهم کرد.این تردید برای این بود که جواب بده یا نده اما من اونقدر بهش زل زدم که در نهایت ناچار جواب

ادامه مطلب ...