روز: خرداد ۱۲, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان رسپینا پارت ۱۵

  بازی خیلی خوبی بود همشون به طور حرفه ای بلد بودن و خوش گذشت ، سه نفر دیگه بهشون ملحق شدن که عسل برگشت سمتم و گفت : _ شماهم بیاین پیش ما ، تعداد بیشتر کیف بیشتر همشون تایید کردن و چشم دوختن به من که ببینن چی میگم لبخند زدم _من که موافقم با آوا و آرام

ادامه مطلب ...

رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت ۶

  -من کجام؟ سینا چشم غره ای به پشت سرم رفت و رو به من گفت: -اینجا خونه ی ماست. البته یکم توضیحش پیچیده س. تو به خودت فشار نیار. برگشتم و پشت سرمو نگاه کردم. همون پسر سبزه رویی که تو خیابون دیده بودمش، بالا سر مبلی که من روش دراز کشیده بود، ایستاده بود. نگاهش به من بود

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت ۹۶

  تارخ با رضایت سیگار دیگری از داخل پاکت کنار دستش بیرون آورد، اما قبل از اینکه آن را روشن کند. قسمت توتون دار آن را از وسط نصف کرد و قسمت غیرقابل استفاده‌ی آن را جلوی چشم افرا گرفت. _ حرص نخور نصفش کردم. افرا خندید! این هم در نوع خودش یک مدل توجه بود. _ داری خودتو گول

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۱۰۱

    مانیا بی خیال شانه بالا انداخت _کار درست رو _کار درست این نیست مانیا خندید سعی داشت آرامش کند _کار درستی نیست ولی داری اشتباه قبلی ات رو پاک می کنی دلارای ناله کرد _پاک نمیشه،هیچ وقت پاک نمیشه _هومن کاری به گذشته نداره دلی _اون گذشته بخشی از زندگی من بوده _تموم شده،رفته _چطوری تموم شده؟ فکر

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۱۰۴

  _احساسمون متقابله خانوم محترم.. منم خوش ندارم باتو حرف بزنم اما لازمه که واسه فردا یه چیزایی رو باهات هماهنگ کنم.. زنگ میزنم جواب بده! اومدم جواب پیامشو بدم که زنگ زد.. دوباره رد تماس زدم و واسش نوشتم؛ _بیخودی زنگ نزن جواب نمیدم.. هیچ هماهنگی لازم نیست چون قرار نیست نقش بازی کنم اگرم فردامیام فقط بخاطر عزیزو

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۱۴

  مردِ پشت خط ، نفس عمیقی کشید و صدایش را آرام تر و مرموز تر نمود و ادامه داد : – این و بدون که من دارم به سود تو عمل می کنم ……… خوب فکرات و بکن ، اگه دوست داشتی چیزای بیشتری بدونی ، فقط کافیه تا ساعت هشت شبِ امشب به این شماره ای که روی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۸۰

  ولی قبل از اینکه چیزی بگم با دیدن بطری آبی که کنار پام کف ماشین بود از خدا خواسته دولا شدم برش داشتم و همینکه خواستم درش و باز کنم گفت: – نخور اون و؟ نگاه متعجبی به بطری انداختم و گفتم: – چرا؟ آب نیست؟ – آبه! ولی دهنیه! الآنم که تو اتوبانیم.. یه کم تحمل کن میرم

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۳۲

  نمیدونستم به ۱۱۵ زنگ بزنم یا خودم ببرمش دکتر؟ من تواین خراب شده جایی رو بلد نبودم.. گوشمو به سینه اش چسبوندم و سعی کردم صدای قلبشو بشنوم… نبضشو چک کردم وبعداز اینکه مطمئن شدم زنده اس گوشیمو برداشتم و اومدم به ۱۱۵ زنگ بزنم که ناله ی ضعیفی کرد… یه لحظه از شدت خوشحالی محکم توی بغلم چسبوندمش

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۱۷۶

  شروع کردم به سر صورتش ضربه زدن – به فکر من باشی که کمکم میکنی نه اینکه بخوای آزارم بدی لعنتی مشت محکمتری به سینه اش کوبیدم و هق هق کنان ادامه دادم : – توی این دنیای لعنتی هیچ کسی رو ندارم تنها تو برام مونده بودی که بهت پناه بیارم و ازت کمک بخوام که بچه ام

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۱۷۵

  -شیدا خانم! ایستادم و دیگه قدم بعدی رو برنداشتم. به آرومی چرخیدم و پشت سرمو نگاه کردم. براندازم کرد و متعجب پرسید: -تنها…بیرون…مشکلی پیش اومده برات !؟ خیلی وقت بود سعی کرده بودم به خودم اجازه ندم دیدن این آدم ضربان قلبمو ببره رو هزار و دست و دلم بلرزونه و سستم بکنه و حقیقت این بود که چندان

ادامه مطلب ...