روز: خرداد ۱۳, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت ۷

  روم بود، اگه نفس هام آروم تر می شد، راحت تر بودم. هر لحظه فشار داشت داشت بیشتر می شد و نفس کشیدن سخت تر. یه دفعه صدای یه نفر پیچید توی سرم. به عربی، تند تند یه سری چیزا رو پشت هم ردیف می کرد که اصلا نمی فهمیدمش. انگار کلا درکمو از واژه ها از دست داده

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۱۶

  بچه ها غر میزدن به جون منو عرفان ما دوتاهم بیخیال ریز ریز میخندیدیم آوا : الان بازی شما چه فرقی با وسطی داشت ؟ بیاین وسطی بازی کنیم همگی باشیم ، منو عرفان همزمان برگشتیم سمت هم _منو عرفان یه تیم _منو رسپینا یه تیم از هماهنگیمون به خنده افتادیم با کلی غر زدن بچه ها راضی شدن

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت ۹۷

  تارخ با تردید پرسید: _ دوست داشتی بازم با هم ازدواج کنن و… افرا تند حرفش را قطع کرد. _ معلومه که نه… آزموده را آزمون خطاست! چند تا زوج تو دنیا هستن که بعد از طلاق دوباره بتونن ازدواج کنن و اینبار کاملا خوشبخت باشن؟ روزیکه تو دادگاه داشتم بین سامان و آرزو پاس‌کاری می‌شدم از یه جهت

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۱۰۲

    از چاله در میای میفتی توی چاه اون بیچاره رو هم با خودت می کشی پایین _ دوسش دارم مانیا اونقدر که عاشق ارسلان بودم نه جنس دوست داشتنم فرق داره عاقلانست ولی دوسش دارم _تو چشمات فقط ترس هست دلارای کلافه بود این بحث آزارش میداد: _چون که وضعیتم ترستاکه! _اینطوری نیست وضعیت وقتی ترسناک بود که

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۱۰۵

  قبل قطع کردن اسمش رو صدا زدم.. _عماد؟ بدون حرف منتظر شد حرفم رو بزنم! اگه فردا آخرین روز بود که می بینمش دلم میخواست یه روز آخر خوب توی ذهنم ازش داشته باشم! اگه بعداز اون یه خداحافظیه همیشگی بود دلم میخواست با یه تصویر خوب توی ذهنم باهاش وداع کنم.. حتی اگه اون تصویر واقعی نباشه وواسه

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۱۵

  – الو …… – به به ببین کی زنگ زده بهم …….. پسر من فکر می کردم باید تا شب منتظر تماست بمونم ………. اما هنوز یک ساعت نشده زنگ زدی . – آدرس بده بیام …….. فقط وای به حالت اگه که بخوای دروغ به نافم ببندی ……… مطمئن باش دیگه اجازه نمیدم زندگیت به راحتی که تا

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۸۱

  هنوز جمله آخرش و که با لحنی متفاوت تر از بقیه حرفش به زبون آورد هضم نکرده بودم که دستش و دراز کرد و طبق عادت همیشگیش با پشت انگشت اشاره اش گونه ام و نوازش کرد.. – مردم و زنده شدم دیشب تا حالا! هرچیزی به جز این پیش می اومد.. مطمئناً الآن همه با یه میران دیوونه

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۳۳

  عصبی ازاینکه به هوشه و خودشو به موش مردگی زده گفتم؛ _توبیدار بودی و این همه خون به دل من کردی؟ اکه هی به اون ذات پلیدت که دم مرگ هم باید کرم خودتو بریزی! چشم هاشو که کاسه خون شده بود باز کرد و باصدایی که از ته چاه درمیومد گفت: _اولا بدون چی میگی یه دفعه دیدی

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۱۷۷

  _چی ؟؟ به سمتم چرخید _از بچه های محل شنیدم اومده اون دور و بر ترسیده لب زدم : _نفهمیده که من اینجام ؟؟ سری به نشونه منفی به اطراف تکون داد _نه اصلا با من برخوردی نداشته میترسیدم بفهمه کجام و باز سراغم بیاد و مجبورم کنه برگردم به اون خونه و پیش اون زن به اصطلاح مادر

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۱۷۶

  سرش رو به معنای فهمیدن تکون داد و سوال دیگه ای پرسید: -چیکار میتونم بکنم که تو از این حال و هوا بیرون بیای؟ این سوال ،سوال خوبی نبود چون اون تو زندگی من کاره ای نبود. چشمهام رو باز کردم و بعداز اینکه سرم رو به سمتش چرخوندم پرسیدم: -چرا اصلا تو باید بخوای همچین کاری بکنی!؟مگه تو

ادامه مطلب ...