روز: خرداد ۱۵, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت ۹

  درو کامل باز کردم. داخل خونه، تاریک و ساکت بود. پرده هایی که جلوی پنجره ها بود، باعث می شد نور درست و حسابی داخل خونه نیاد و فضا رو سنگین کنه. مانی کنار یه مبل ایستاد و تشکچه ی مبلو بالا گرفت: -اینو نگاه کن. تشکچه با دست پاره شده بود. از روی رد پارگی، حدس زدم یارو

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۱۸

  چه غلطی کردی تو؟؟ _غلطی نکردم کار درستو کردم. صدامون به قدری بلند بود که مردم با کنجکاوی نگاهمون میکردن عرشیا و عرفان سام رو بردن بیرون و سعی کردن جو رو آروم کنن □■□■□■□ وسایل رو از عرفان گرفتیم _مرسی بابت رسوندنمون _خواهش میکنم کاری نکردم. وارد خونه شدیم ، همونطور که سمت اتاقم میرفتم وسایلمو بذارم سوالمو

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت ۹۹

  نامی‌خان باشه‌ای گفت و تارخ خواست تا از اتاق بیرون برود که چشمش به یک اعلامیه‌ی بزرگ روی میز نامی‌خان افتاد. کنجکاوی باعث شد بجای ترک اتاق به میز نزدیک شود. با دیدن اعلامیه‌ی بزرگی که یک نام آشنا روی آن به چشم می‌خورد چشمانش گشاد شدند. تیتر روی اعلامیه که با رنگ سفید نوشته شده بود را زیر

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۱۰۴

    بدون این که لباس هایش را در بیاورد از روی تخت بلند شد زن نگاهش کرد: _کجا؟! _پشیمون شدم _یعنی چی؟!مگه کشکه!من امروز مشتریای دیگه رو رد کردم بخاطر شما _پشیمون شدم خانم زور که نیست! زن سعی کرد آرامش کند: _اگر از عمل جراحی میترسی چیز دیگه ای هم دارم که به دردت میخوره مثل شیافه و

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۱۰۷

  جوابی نشنیدم وبافکر اینکه شاید خواب باشه در رو آروم باز کردم و وارد اتاق شدم.. باشنیدن صدای آرومش که انگار داشت با تلفن حرف میزد سرجام خشکم زد.. _نه عزیزم بخدا من حالم خوبه تواین شرایط نمیخوام بیای اینجا واذیت بشی.. یه کم دندون رو جیگر بذار عزیز که رفت، خودم میام دنبالت خوبه؟ مطمئن بودم مخاطبش مرد

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۱۷

  – من منظورتون و نمی فهمم ……. بهتره واضح تر بگید تا منم بفهمد چی میگید . – بزار از اینجا برات شروع کنم ……… بیست ، بیست و پنج سال پیش پدرت و من و کاووس با هم شراکت داشتیم ……… پدرت مرد رو راست و ساده ای بود ……. اما کاووس طماع بود . چیزی که پدرت

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۸۳

  – اولین باره دارم موهات و می بینم و لمس می کنم.. هیچی نگو بذار یه کم حالش و ببرم! آدم انقدر خسیس تو زندگیم ندیده بودم! شوخی می کرد تا من از این خجالت در بیام و منم اینبار ساکت موندم و هیچی نگفتم! اصلاً به کل یادم رفته بود تو چه شرایطی ام و ممکنه هر لحظه

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۳۵

  _هرهر! بانمک! فکرمیکنی واسم مهمه؟ نه جانم بیخود دلتو صابون نزن بدتراز این هم بود بازم روتو کم میکردم! نشستم روی یکی از صندلی ها و عمدا گرون ترین غذاهارو سفارش دادم! تموم مدت که به گارسون سفارش میدادم چشماش داشت از حدقه درمیومد! بارفتن گارسون نیشمو تا بناگوش باز کردم ومثل خودش زل زدم به چشماش! _اون همه

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۱۷۹

  با ورودم به مسافرخونه با تعجب نگاهمو روی در و دیوارش چرخوندم محیطش یه طوری بود یه طوری عجیب و مشکوک توی حال هوای خودم غرق بودم که کسی صدام زد و گفت : – چیزی میخوای ؟؟ به عقب چرخیدم مردی چاق و قد کوتاه با سیبیل های پر پشت پشته پیشخوان نشسته و داشت با چشمای ریز

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۱۷۸

  سر راه تو مسیر یه باجه تلفن دیدم و ازش خواستم همونجا ماشین رو برای چنددقیقه نگه داره. اینکارو کرد اما پرسید: -چیکار میخوای بکنی!؟ دستگیره رو گرفتم و همزمان اونو نگاه کردم. باید به فرهاد زنگ میزدم. میخواستم فقط بدونه که امشب نمیام خونه و دنبالشم نباشه و بزاره یکم دور از خودش به خودم بیام. نفس عمیقی

ادامه مطلب ...