رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت ۹
درو کامل باز کردم. داخل خونه، تاریک و ساکت بود. پرده هایی که جلوی پنجره ها بود، باعث می شد نور درست و حسابی داخل خونه نیاد و فضا رو سنگین کنه. مانی کنار یه مبل ایستاد و تشکچه ی مبلو بالا گرفت: -اینو نگاه کن. تشکچه با دست پاره شده بود. از روی رد پارگی، حدس زدم یارو