رمان محله ممنوعه جلد دوم پارت ۱۱
مانی هم فردا مرخص می شد و الان خونه اشون خالی بود. آدرس جای دیگه ای هم نداشتم. تو یه تصمیم احمقانه، ماشینو روشن کردم و روندم سمت خونه ی سیا. می دونستم الان خواب نیست و خیالم از این بابت راحت بود. اصولاً سیا وقتی افتاب طلوع می کرد، خوابش می برد! فقط اونجا به فکرم می رسید