روز: خرداد ۲۲, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

چت روم دوستان لاکچری ۲۱

    💕 هرچند جهان ❣ با تب و آشوب عجین است 💞 آغوش تـــــ❤️ـــــو آرامترین جای زمین است 💞❣💞 ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌⁦ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۲۵

  (رسپینا) سینما خالیِ خالی بود _کجا دوس داری بشینیم ؟ _وسط بشینیم نه خیلی نزدیک نه خیلی دور دستشو با فاصله پشت کمرم گذاشت و به سمت صندلی رفتیم و نشستیم خوراکی هارو داد دست من ، و راحت نشست دوتا فیلم بود یکی درام یکی کمدی و انتخاب رو گذاشت به عهده من که دومی رو ترجیح دادم

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت ۱

  هیچ چیز از تو نمیخواستم جانِ من! فقط میخواستم در امتداد نسیم گذشته را به انبوه گیسوانت ببافم تار به تار گره بزنم به اسطوره های نارنجی که هنگام راه رفتن ستاره های واژگانم برایت راه شیری بسازند… -شکمتو بده تو… نفسم را داخل میکشم. سوره پشت سرم ایستاده و با زیپ دامن درگیر است. بار دیگر تذکر میدهد:

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت ۱۰۶

  _ اینم برای گل دخترم که امروز راه گم کرده. افرا بی‌میل شاخه گل را از دست او گرفت. _ زیادی عجیب و غریب شدی! به آرزو اشاره کرد. _ جفتتون عجیب و غریب شدین! فرزین لبخند معناداری زده و خواست چیزی بگوید که آرزو دستپاچه میان مکالمه‌ی آن‌ها پرید. _ می‌گم ویدا میز شام رو بچینه. از جایش

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت ۴

  یه بستنی فروشی نقلی بود که من عاشق بستنی ها و آبمیوه هاش بودم البته بیشتر بستنی های مخصوصش برای همین تصمیم گرفتم اونو ببرم همونجا. مطمئن بودم حتما میپسنده‌ و نمک گیر علی بابا میشه! ماشین رو پارک کردم و گفتم: -خب آقای مرصاد.میتونید پیاده بشید… با تاخیر از ماشین پیاده شد.عینک آفتابیش رو از روی چشماش برداشت

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۱۱۱

  ابرو های هومن بالا پرید _همیشه تو حرف زدی دلی ، همیشه تو حرف زدی و من چیزی نگفتم ، من حرف نزدم و گوش دادم ؛ اما نه حقیقت رو من حتی یک بار بهت دست نزدم چون عشقم واقعی بود اما تو چی ؟ منو بازیچه کردی گفتی لابد این پسره بابا نداره حمایتش کنه ، بی

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت ۱۱۴

  توی سکوت بادلخوری نگاهم کرد و بعد نگاهشو به آسمون دوخت.. یه کم که گذشت باصدای غمگینی گفت: _عشق وعاشقی ها چقدر آبکی شده.. جوون ها چقدر راحت از عشقشون میگذرن.. زمان ما یا چیزی عشق وجود نداشت یااگر عاشق میشدیم دیگه تموم بود! دنیارو توچشم های معشوقمون میدیم! اینجوری مثل الان نبود که! با کلمه ی تفاهم شروع

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۲۴

  گندم چهره در هم کشیده و ناراحت به لبان متورم او نگاه کرد ……….. آنچنان با نسرین صمیمی نبود ، اما دل دیدن نسرین ، آن هم با این سر وضع را نداشت . – می خوای از این به بعد منم باهات بیام تا کارا رو زودتر انجام بدیم که دیگه دست روت بلند نکنن ؟؟؟ یزدان عصبی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۹۰

  سکوت جفتمون که طولانی شد.. همینم به زبون آوردم و گفتم: – میران.. ما تازه یه رابطه ای رو شروع کردیم.. از اولم با این فکر که فقط بیشتر آشنا بشیم پا گذاشتیم تو این مسیر.. ولی.. من نمی تونم اجازه بدم تو تا این حد درگیر مشکلاتم بشی.. این واقعاً میزان لطف و معرفت تو رو نشون میده

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۴۲

  توی سکوت به دریا زل زده بودم.. مدام صدای اون زن توی گوشم می پیچید وآزارم میداد.. یه زمانی معتقد بودم که حتی نگاه های کوهیارهم برای منه و هیچ جنس مونثی حق زل زدن به چشم هاشو نداره.. اما حالا چی؟؟ چطور باورکنم یکی دیگه اومده توزندگیش؟ یکی که من نیستم.. یکی که بجای من دست هاشو میگیره..

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۱۸۵

  سوالم دهنش رو بست هر چند اون آدمی نبود که با این چیزا از رو بره. کسی که به خددش حق میده با یه زن خیابونی بخوابه چطور ممکنه احساس شرم داشته باشه !؟ مادرش که اصولا استاد دخالت تو کارها و زندگی ما بود اومد سمتمون و رو به روی من ایستاد و گفت : -خوب گوش کن

ادامه مطلب ...