27 خرداد 1401 - رمان دونی

روز: 27 خرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 5

  با ترس ازش جدا شدم – اصلا – بالاخره که یه روزی میفهمه مادر با فکر به اینکه یه روزی گندم متوجه وجود آراد بشه لرز به تنم انداخت -نمیخوام به همچین چیزی فکر کنم دستمو گرفت و نگران نگاهم کرد – ولی آخه تا کی میخوای ازش پنهون کنی فکر کن وقتی بخواد بره مدرسه میخوای چیکار کنی

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 6

  بابا میگوید: -حالا به زور یه جای خالی براش گرفتیم تا ببینیم خدا چی میخواد… عمو منصور نمیگذارد ادامه دهد و میگوید: -اصلا غمت نباشه…مگه داداشت مُرده که ناراحت خوابگاه حوریه باشی؟ بار دیگر تاکید میکنم: -حورا هستم.. کیست که بشنود؟! -دور از جون…حالا خدا رو شکر حوریه باهاشون حرف زد و راضیشون کرد که براش جا نگه دارن…

ادامه مطلب ...
رمان الفبای سکوت

رمان الفبای سکوت پارت 111

  بدون حضور تارخ اندکی استرس داشت. بخصوص که در بدو ورود با صاحبخانه ی جدی مواجه شده و فهمیده بود مکالمه و حرف زدن با او بدون اینکه وارد خط قرمزهایش نشود کار سختی بود. اول از کبری خواست او را به سرویس بهداشتی ببرد. عجیب بود که در آن خانه‌ی قدیمی سرویس داخل خانه بود! بعد از اینکه

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 9

  دستمو که به سمتش دراز کرده بودم دو سه بار رو به خودم تکون دادم و گفتم: -سیگارتون رو بدین بهم… نه تنها اونو بهم نداد بلکه حتی دودش رو فوت کرد سمتم و گفت: -چرا !؟ کاملا به سمتش چرخیدم تا دقیقا رو به روش باشم و بعدهم در جواب چرایی که پرسیده بود جواب دادم: -چون اینجا

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 116

  دلارای گوشه دیوار سر خورد خسته بود … دلش خوابی آرام میخواست ، بدون دغدغه ارام لب زد : _هیچی درست نمیشه من فقط هر لحظه بیشتر تو این منجلاب فرو میرم هومن سمت در خروجی رفت و جمله آخر را گفت : _حداقل میتونی دست و پا بزنی، میتونی برای آخرین بار بجنگی _هیچ شانسی ندارم _شانس همیشه

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 119

  سرم رو بلند کردم و با غمی که توی تموم وجودم نشسته بود به عزیزنگاه کردم.. توی سکوت بهت زده فقط نگاهم میکرد.. پوزخندی زدم و گفتم: _سکوتت رو با سلول به سلول تنم درک میکنم! من هم وقتی فهمیدم بهت زده شدم.. حتی هزار برابر بدتراز این بهت… _چطور ممکنه؟ مگه میشه؟ نمیتونم باور کنم! شونه ای بالا

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 29

  ـ اعتماد ؟ …….. من دیگه باید برای جلب اعتماد شما چی کار کنم ؟ من برای پیدا کردن همین مدارک صد بار جون خودم و به خطر انداختم . دیگه چطوری باید اعتماد شما رو جلب کنم ؟ یعنی واقعا اینا برای جلب اعتماد شما کافی نبودن ؟ ـ پسر جون اگه می بینی من به این جا

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 95

  یه کم فکر کردم با درموندگی لب زدم: – فکر می کنی باور کنه؟ – آره بابا.. انقدر رو نده به این جماعت! اصلاً بر فرض که باور نکنه.. تو وقتی این حرف و بهش می زنی که دیگه کار از کار گذشته.. خواستگارا رفتن و تو هم جواب منفیت و به خانواده داییت دادی.. تازه اگرم باور نکرد

ادامه مطلب ...

رمان انتقام یا عشق (خون آشام)پارت 4

  همون شخص مرموز بادیدن این عکس مصمم تر شدم برای دیدنش، سرم را روی بالشت می گذارم و نمیفهمم که کی خوابم میبرد. وقتی چشمانم را باز میکنم با روشنایی صبح روب رو میشوم ب سمت اشپزخانه میروم در اشپزخانه مادربزرگم طبق معمول برایم صبحانه گذاشته و خودش ب بازار رفته اینهارا با دیدن برگه ای رو یخچال متوجه

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 47

  صبح با فکراینکه دارم میرم پیش مامان اینا، ازهمیشه زودتر بلند شدم وبا اشتیاق لباس هامو جمع کردم و به آژانس زنگ زدم! توی فاصله ی اومدن آژانس رفتم به آمنه خبر بدم که دارم میرم! خواب بود و انگار اصلا متوجه حرف هام نشد وتوی خواب فقط سری به نشونه ی تایید تکون داد و منم از خدا

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 190

  در کمد باز شد و سایه ی قامت شهرام نمایان! هیچ واکنشی از خودم نشون ندادم. هنور هم نگاهم خیره به رو به رو بود و دستهام به دور پاهای جمع شده ام حلقه. دلم ازش پُر شده بود. و این دل پر حتی اجازه نمیداد چشمهام نگاهش کنن. چنددقیقه ای توی همین وضعیت بودم تا اینکه خودش درو

ادامه مطلب ...