رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 11
انگشتانم را دور لیوان کاغذی می پیچم و رو به همان دختر که کمی وراجی اش طولانی شده، میپرسم: -هیوا جون گفتی کجایی هستی؟ دخترک کمی ساده به نظر می رسد. خنده اش بی غل و غش است و میگوید: -من از قزوین میام. دو سه ساعتی تو راهم، تا مسیر تموم شه و به کلاس برسم. از ترم