رمان الفبای سکوت پارت ۱۳۳
خوب کنی. میدونی که چقدر بهت وابسته س. پس اشکاتو پاک کن. دیگه م گریه نکن. صحرا انگار که صدای آرش را اصلا نشنیده باشد سوالی که در ذهنش بود را بر زبان آورد: _ آرش مزرعه رو عمدا آتیش زدن؟ آرش جواب این سوال را خوب میدانست، اما خودش را به کوچهی علی چپ زد. _ نمیدونم عزیزم.