رمان رسپینا پارت ۳۶
صدای آرام بقدری بلند بود که واضح شنیده میشد : _اینو کی راه داده تو خونه؟ به چه حقی پاتو گذاشتی اینجا؟ همین حالا گم میشی میری _آرام ، من کارش داشتم میخواستم حرفاشو بشنوم _تو غلط کردی ، همه چیز واضحه ، چرا باز اینو راه دادی اینجا؟ _چون میخوام حرفاشو بشنوم ، حرفایی که پشت تلفن زد