رمان رسپینا پارت ۳۹
خیلی اتفاقی با شاهین آشنا شده بودم ، وقتی دبیرستانی بودم گوشی نداشتم و با خانواده اومده بودیم تهران برای عروسی دخترعموم ، موقعی که برای خرید یه سری وسایل با مامانم بیرون بودم گمش کردم و خب ، آشناییتی با آدرسا نداشتم و میشه گفت تو اون سن گم شدم ساعتای ۸ شب بود و یه شهر غریب