روز: تیر ۲۱, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان رسپینا پارت ۳۹

  خیلی اتفاقی با شاهین آشنا شده بودم ، وقتی دبیرستانی بودم گوشی نداشتم و با خانواده اومده بودیم تهران برای عروسی دخترعموم ، موقعی که برای خرید یه سری وسایل با مامانم بیرون بودم گمش کردم و خب ، آشناییتی با آدرسا نداشتم و میشه گفت تو اون سن گم شدم ساعتای ۸ شب بود و یه شهر غریب

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۱۲۰

  نگاه مضطربم بین صورت مبهوت مونده اش و جعبه توی دستش جا به جا می شد و قلبم دیگه کم مونده بود از دهنم بزنه بیرون! این تخته رو بعد از کلی گشتن تو یه پیج که مال اصفهان بود پیدا کردم.. نمونه های مشابهش با جنس پلاستیکی تو اکثر مغازه ها بود ولی این.. از چوب با کیفیت

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت ۷۲

  بادیدنم نیم نگاهی بهم انداخت و گفت: _بلد نیستی خداحافظی کنی؟ _بلد نیستی محترمانه تر درخواست چیزی رو بکنی؟ من پرستار مادرتم نه بیشتر! بابیخیالی وآرامش چشم هاشو مالید وگفت: _نمیشه پرستار منم باشی؟ باحرص نگاهش کردم که چشمکی زد وادامه داد: _حقوقشم خوبه ها! دهنمو واسش کج کردم و با مسخرگی گفتم: _گگگگ! مسخره! یه دفعه شلیک خنده

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت ۲۱۴

  دلم از شهرام پر بود. خیلی پر بود و مونا این رو خوب میدونست. آهی به خاطر حال و روزم کشید و بعد دوباره انگشتاشو لا به لای موهام کشید و گفت: -میدونی خودش به من زنگ زد و ازم خواست بیام پیشت ؟ بهش گفتم هر چقدر زنگ میزنم تو جوابم نمیدی گفت اونقدر زنگ بزنم تا بالاخره

ادامه مطلب ...