26 تیر 1401 - رمان دونی

روز: 26 تیر 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان رسپینا پارت 50

  تشک رو پهن کردم و موهامو باز کردم که بخوابم که یهو دیدم رو هوام ترسیده جیغ زدم _یه درصد واقعا احتمال دادی قبول کنم؟ قبل اینکه به خودم بیام گذاشتم تو اتاقو درو قفل کرد ، با حرص نگاه در میکردم ، دستامو گذاشتم رو گوشام و جیغ زدم از یه طرف خندم گرفت ، بیچاره الان از

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 5

  آب دهانش از ترس و استرس خشک شد. میان آن همه درد و بی قراری و ترس نزدیک بود تنش هم تکه پاره شود. ماهرخ نگران تر از همیشه کنار متین ایستاده بود.‌ زبان او هم با این سن و سال غلاف شده بود. _ارسلان خان این اتاق جای مداوای مریضه؟ با صدای دکتر یاسمین آرام سر بلند کرد.

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 35

  واقعا میخواهد چنین غلطی بکند؟! یعنی…کارم تمام است؟! چرا سکته نمیکنم از وحشت؟! چشمهایم باز میشوند و از ترس به حالتی از خشک شدن رسیده ام. -این کارو…نمیکنی!! نگاه سیاه و وحشی اش در صورتم چرخ میخورد. روی لبهایم مکث میکند…چند ثانیه ای! دیگر نفسم بالا نمی آید. -نه پسر…نکن…جونِ…چنگیز… صورتش جلو می آید. سرم عقب میرود. بدنم مثل

ادامه مطلب ...

هم دانشگاهی جان پارت 48

.       +…..؟! رامتین:قربانت تو خوبی؟ خوشی؟ +…..؟! رامتین: عصری پرواز داریم..دیگه داریم میایم +…..؟! رامتین: خوبه الان..بهتره..اما بالاخره اثراتش هست میدونستم داره راجب من می‌پرسه +…………..؟! رامتین: نه   .       +…..؟! رامتین:قربانت تو خوبی؟ خوشی؟ +…..؟! رامتین: عصری پرواز داریم..دیگه داریم میایم +…..؟! رامتین: خوبه الان..بهتره..اما بالاخره اثراتش هست میدونستم داره راجب من می‌پرسه

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 38

  دستمو به سمتش دراز کردم و قبل از اینکه بیاد سمتم گفتم: -خودم حلش میکنم مصیب! مرضیه صداشو انداخت رو سرش و داد زد: -چی رو حلش میکنی سلیطه؟ بخاطر تو نزدیک بود پسرمو بکشن؟ بخور بخور و بزن و بکوب و تفریحش مال تو بی خانمانی و دربدری و بیچارگیش واسه ما بی توجه به مرضیه که یه

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 146

  دلارای بغض کرده پوزخند زد در آسانسور بسته شد _گفتم بزارم زمین چون لباسات خونی نشه ولی می‌دونی چیه الان که بهش فکر می کنم من بیشتر از اینا تو زندگی تو حق دارم تو بدبختم کردی ، تو زندگیمو گرفتی ، به خاطر تو الان خونه و خونواده ندارم پس کثیف شدن لباسات یا از کار و زندگی

ادامه مطلب ...

رمان گلاویژ پارت 149

  دست هام میلرزید.. چیزی که بدتر حالم رو خراب میکرد بی توجهی گلاویژ بود.. حتی ازجاش تکون هم نخورد.. حتی برنگشت نگاهم کنه.. انگار تنها چیزی که واسش مهم نبود من بودم! کنترل رفتارم دست خودم نبود.. گوشم انگار برای شنیدن حرف های زنگنه کر شده بود.. آبروم داشت میرفت.. باید یه کاری میکردم.. توی همین فکرها بودم که

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 59

  گندم پلکی زد و ذهنش بی هیچ اختیاری ، به گذشته ها برگشت : ـ هیچ وقت هیچ دوستی نداشتی ؟ ……. حتی اون موقع ها که کنار من تو خانه امید بودی ؟ ……… یعنی ……. یعنی منم دوستت حساب نمی شدم ؟ هرچند یه دوست کم سن و سال و ساده ؟ ـ تو دوست من نبودی

ادامه مطلب ...

هم دانشگاهی جان پارت ۴۷

.       _مائده الان تو مطمئنی نمیای؟ مائده: اره بابا..مطمئنم شما برین خوش باشین..من یکمی کار دارم جزومو کثیف نوشتم می‌خوام تمیز نویسش کنم حموم برم همه ی لباسامم می‌خوام بشورم _ اوووه باشه..چیزی نیاز نداری؟ مائده: نه فداتشم _ قربونت..میری بالا بچها رو هم صدا بزن بیان پایین زنگ بزن به یه رستورانی جایی برات ناهار بیارن

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 125

  هرچقدر تلاش کردم بازم نتونستم با خودم کنار بیام و این سوال و ازش بپرسم.. از تصوراتی که بعدش تو سرم شکل می گرفت می ترسید و بهتر بود که فعلاً دور این موضوع رو خط بکشم.. واسه همین بیخیالش شدم و برای تثبیت و تداوم این حس خوب جریان گرفته بین جفتمون.. حین نوازش صورتش با پشت انگشتم

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت 49

  اما خیال باطل ، تا لقمه آخر کوتاه نیومد که نیومد و من مجبور شدم کل غذارو بخورم _بخاطر پیشنهادت ممنون ، هم اینجا هم سفر هم همه چی _نهایت استفاده رو ببر ، اگه اینا باعث شن دوباره لبخند روی لبت بیاد و قهقه از ته دلت رو بشنوم هر ثانیه هر لحظه پیشنهاد میدم در جوابش تنها

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 77

  وقتی دید مثل بز فقط دارم نگاهش میکنم سری به نشونه ی تایید تکون داد وگفت: _باشه.. اگه واقعا مزاحمم میرم! اما تمام حواس من فقط این بود که چرا چادرم رو به بینیش نزدیک کرده بود! اومد بلند بشه که گفتم: _شما مردها همتون پیچیده وعجیب هستید! همتون دیونه و هوس باز هستین! یه تای ابروشو بالا انداخت

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 4

  صدای نحس آونگ باعث شد نگاه بی حسم به صورتش کشیده بشه برق رضایت توی چشم هاش حاکی از اون بود که حسابش با نریمان با گرفتن بکارت من صاف شده خودش رو کشید جلو و زل زد توی چشم هام و‌گفت : -معرکه بود.. گرفتن بکارت تو از گرفتن جون اون حروم زاده لذت بخش بود نمی خواستم

ادامه مطلب ...

رمان عشق صوری پارت 216

  سرمو که بالا گرفتم چشمم به صورت ترسیده و جاخورده ی مونایی افتاد که چند ساعت پیش واسه خرید رفته بود بیرون. وحشت من به اون هم انتقال پیدا کرد. فورا دستشو از رو شونه ام عقب برد و گفت: -چته توووو ! جن دیدی مگه!؟ انبوه موهام رو با دو دستم بالا گرفتم و بعد با کشیدن یه

ادامه مطلب ...