روز: مرداد ۷, ۱۴۰۱ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت ۱

  مقنعه ام رو روی موهام مرتب کردم و تقه ای به در زدم.. باصدای بفرمایید استاد وارداتاقش شدم وبا لبخند سلام کردم… بادیدنم مثل همیشه لبخندی زد منم از اون بدتر با نیش باز گفتم؛ +صبحتون بخیر استاد.. خوب هستید؟ گفته بودید بعداز کلاس برم خدمتتون.. _علیک سلام دخترم.. صبح که دیگه نه اما ظهرشما هم بخیر! بفرما… باز

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۶۴

  اما محض اطمینان به رادان اس ام اس دادم و گفتم که هتل گرفتم و آدرس هتل رو هم براش فرستادم آرام رفت سمت چمدونم _لپتاپتو گذاشتم تو این ، تا آرایشتو بشوری و لباساتو عوض کنی و ناهار سفارش بدی منم یکی از فیلمارو انتخاب میکنم باهم ببینیم _باشه، فقط کمدی باشه _حله چشاته با خنده شوینده پوستیمو

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت ۱۷

  _که همه حرفات و یادم بیاد و تمرین کنم تا آخرین روزی که اینجام لال بمونم. دیگر نگفتم همه ی حرف ها و نصیحت هایت را امروز هزار بار مرور کردم تا یادم نرود که از یک قدمی پرتگاه عقب کشیده شدم و زنده ماندم. ماهرخ انگار هنوز توی شوک بود که تکان نمیخورد. احتمالا گمان نمیکرد که به

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت ۴۷

  خفه میشوم! او با همان نگاه میگوید: -میخوای این بچه ی شخصیت غرورِ دست نیافتنی یه نگاه غرور دار بهت بکنه یا نه؟ وای… حتی تصورِ عشق آمیخته با غرور هم دلم را آب میکند! خنده ام جمع نمیشود: -نه خب… یک جوری نگاهم میکند که خنده ام هیچ، خودم هم جمع و جور میشوم! -اِهِم…ممنون از راهنماییتون آقای…

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت ۵۰

  نمیدونم چیشد که خیلی و بی مقدمه گفت: -خودم استخدامت میکنم.دیگه اخراج نیستی! عجیب نبود!؟ امیرسامی که اصلا با من حال نیمکرد و حتی به خودش این اجازه رو داده بود دست رو م بلند بکنه حالا برای اینکه فردا نرم سر قرارم با نویان آردوچ بهم میگفت دوباره خودش استخدامم میکنه. ولی من دیگه حاضر نبودم عین چی

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت ۲

  نیاز دست های ترنم دور شکمم جمع شد و کمرم رو به سینه اش تکیه داد. سرم رو روی بالا تنه پر و برجسته اش تکیه دادم و به ارسی که با لبخند به فضایِ رستوران نگاه می کرد دوختم و گفتم: -ساکتی ارس،یه چیزی بگو. نگاه مهربونش رو از فضای گرم رستوران گرفت و ابتدا به ترنم و

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت ۱۵۸

  همزمان با باز شدن در صدای گریه ی زنانه ای در خانه اش پیچیده شد صدا را به خوبی می شناخت تمام دوران کودکی اش این آوا را شنیده بود گریه های مادرش! دو دکمه اول پیراهنش را باز کرد و گفت : _بذار پات واشه تو خونه بعد گریه و زاری رو از سر بگیر مروارید مروارید با

ادامه مطلب ...

هم دانشگاهی جان پارت ۷۲

.       + نفس عمیق بکش دلوین آروم باش چرا اینطوری نفس میکشی؟ حالم داشت بد میشد قلبم به شدت درد اومده بود مائده نباید میفهمید که حالم بده وگرنه منو نمی برد پیش آریا! نفس عمیقی گرفتم تا صدامو صاف کنم _ هیچی نیست یکمی بغض دارم تو ماشین آرتین آب هست؟! + مطمئنی؟ دلوین حالت بد

ادامه مطلب ...

رمان دل زده پارت ۲۴

آرمین در حالی که نایلون سفید رنگی به دست داشت به میوه ها نگریست ، میوه ها را در نایلون دانه دانه چیده به دسته موز نارس نگریست نمیشد که بدون میوه ، قیمت ها هم که نجومی اما مهمانشان ویژه بود و آرمین هم که خسیس و بخیل نبود مهمانش سمیه اش بود میوه چیست جان می داد برای

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت ۱

  فصل اول اغاز حکومت خون ۱ ابان ۱۳۹۸-چهارشنبه نیاز ترافیک شهری،لاینفک پایتخت الوده بود. صدای بوق و ناسزاهایی که رد و بدل می شد،تکراری ترین صحنه این روزهام بود. تنگیِ مغنعه گلوم رو فشار می داد و کلافگی باعث شد با حرص دست بندازم و چونه اش رو با یک حرکت،پاره کنم. صدای شکافته شدن پارچه رو که شنیدم،لبخندی

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت ۷۱

  گندم با همان چشمان خیس و مرطوبش ، چهره درهم کشید : ـ من بلا در نیاوردم ……….. اون نگهبان دیوونت تا تونست بازوم و فشار داد ……….. انگار قصد داشت از وسط نصفش کنه . یزدان نگاه جدی اش را بالا آورد ……… پشت عمارت منطقه قرنطینه شده او بود ……….. منطقه ای که هر کسی اجازه ورود

ادامه مطلب ...

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۷۱

.         + محمد علی پسر خیلی خوبیه می‌تونه خوشبختت کنه از همه مهمتر عاشقانه دوست داره مگه تو این سه چهارماه بدی ازش دیدی؟ گریه نکن قربونت برم _ نمیتونم مائده‌..من چیکار کنم؟ من که دوسش ندارم چیکار کنم؟ حس میکنم دارم خیانت میکنم مائده حس بدی دارم + نه خواهری احساس خیانت نداشته باش تو

ادامه مطلب ...

رمان رسپینا پارت ۶۳

  اسم بیمارستان رو واسه ی آوا فرستام با یه پیام که ، نه راجب خودش نه اون فرد هیچی نمیخوام بشنوم بدونم ببینم خبر دار شم‌ و همه چیز واسه ی همیشه تموم شه . دوستیمون چطور شروع شد و چطور تموم شد …. از کجا به کجا . گوشیو گذاشتم کنار و روی تخت دراز کشیدم _آرام من

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت ۱۳۷

  حرفش و گوش کردم و اینبار رو همون مبل کنارش نشستم.. فکر کردم کارم داره که گفت بیام.. ولی تو همون حالت که یه کمم به نظر خسته می اومد فقط داشت نگاهم می کرد.. منم خجالت و کنار گذاشتم و نگاهم و رو تک تک اجزای صورتش چرخوندم.. هیچ وقت حتی توی خیالاتمم فکر نمی کردم مردی که

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت ۱۶

  با نفسی حرصی رفتم سمت هتل از طرف دانشگاه اومده بودیم یه سفر چند روزه.. سفر که نه بیشتر شبیه امتحان جنسی بود همه بغل هم ولو بودن.. شب ها هم که از کنار اتاق ها صدای اه و‌ناله زن ‌‌مرد به گوش ادم می رسید حالش رو بد می کرد.. منم توی همین دسته بودم البته حمیدرضا هم

ادامه مطلب ...