رمان تارگت پارت 139
نمی دونم چرا بی اختیار دلم سوخت براش.. یعنی این شعر و با منظور خاصی به دیوار اتاقش زده بود؟ یعنی این دختر.. قبل از اینکه من بخوام اصلی ترین حرکتم و روش پیاده کنم.. خنده هاش درد شده بود؟ روم و که برگردوندم.. نگاهم نشست رو تختش و لبخند شیطنت آمیزی رو لبم نشست.. تقریباً یک و نیم