رمان آرزوی عروسک پارت 94
نتونستم آروم بگیرم و دنبالشون نرم.. ارسلان روی زمین زانو زده بود و بهت زده به رفتن آرش نگاه میکرد… اون هم حال خوبی نداشت و با تصویری که از میدیدم ممکن اون هم از حال بره اما حال آمنه واسم مهم تر بود و بی توجه به ارسلان دنبالشون رفتم… ماشین آرش از در زد بیرون و قبل