رمان هم دانشگاهی جان پارت ۸۵
. صدای عاقد از هرچه فکری که در سر داشتم بیرون کشیدم! + عروس خانوم بنده وکیلم؟ یک بار در دهنم بله را مزه مزه کردم. آماده برای بله گفتن شدم _ ب.. + نه..! نه؟! کی بود گفت نه؟ به صورت علی نگاه کردم درهم بود کسی از پله ها هراسان بالا آمد نمی شناختمش! اما