21 مرداد 1401 - رمان دونی

روز: 21 مرداد 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 31

  سرش را چسباند به در و گوش تیز کرد. ساعت از دو شب گذشته و ارسلان ساعتی پیش به عمارت برگشته بود. آرام لای در را باز کرد و با دیدن تاریکی مطلق راهرو خیالش راحت شد. نفس عمیقی کشید و کوله اش را روی دوشش جا به جا کرد… امروز همه جای خانه را بررسی کرده بود تا

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 61

  حرصم میگیرد. -هیچی توام! پهلویم را فشار میدهد. -پس برو کنار… با ترس از روبرویش تکان نمیخورم. -خب باشه چی میخوای؟! فقط یک ثانیه طول میکشد تا بگوید: -به بزغاله ها شیر بده! الان باید بهت زده شوم، یا خجالت زده؟! -منظورت… چیه؟!! چشم در چشمانم درشت میکند: -واضح گفتم حوری… به دوتا یتیم شیر بده! ترجیح میدهم شرمزده

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 64

  حالا کاملا مطمئنم اونی که رو به روش نشسته یه آدم نرمال نیست…. حتی پلکهام هم تکون نمیخوردن….نه حرفی، نه واکنشی نه بحثی نه اصراری فقط نفس میکشیدم.چند دقیقه ای که گذاشت انگار که به خودش اومده باشه گفت: -من تند رفتم….نمیخواستم سرت داد بکشم.راستش من کلا نمیخوام نازک تر از گل به تو بگم ولی هی مجبورم میکنی

ادامه مطلب ...
عکس کاترین

رمان نقض قانون ( خون آشام ) پارت ۴

 _ خب پس من میرم سر اصل مطلب ، میخوام که دخترم کاترین با کریستوفر پسر برادرم …. به زودی …. ازدواج کنند … برای لحظه ای غذا در گلویم پیچیده شد و منجر به سرفه های پیاپی ام شد … نتونستم خودم رو کنترل کنم ‌‌و با صدای بلند گفتم : _ چ..چی ؟ _ گفتم که مخالفتی

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت 30

  -هیچ نظری ندارم که چرا سایه شهروز رو دزدیده،اما حدس می زنم باید بازم منتظر یه افشای حقیقت باشیم. سری های پیش،نتونستی از حقت دفاع کنی چون به قول خانوم وکیل دست ظالم نمی ذاشت. این بار من هستم،با تموم قدرتم هستم. تا اخرش پشتت رو می گیرم و ازت می خوام شجاعت به خرج بدی و پا به

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 172

  دلارای وارفته مشت بی جانش را روی سینه ارسلان کوبید در این وضعیت هم دست از مسخره بازی هایش برنمیداشت ارسلان بازویش را کشید و بی توجه به تقلا هایش سمت در بردش دلارای جان مخالفت نداشت از اتاق که بیرون زد، داراب و حاج ملک‌شاهان را درست شانه به شانه‌ی یکدیگر دید. اب گلویش را فرو داده و

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 14

  سامیار با اخمهای تو هم کشیده و لحنی که دوباره خشن شده بود چرخید سمت مادرش و گفت: -باعث همه ی اینا خوده شمایی.. مادرجون با بغض سر تکون داد و گفت: -باشه همش تقصیره منه..تو ببخش..سامیار… دلم براش سوخت و دستشو تو دستم گرفتم و گفتم: -میاد مادرجون مگه میتونه نیاد..اونم دلش تنگ میشه..حتما میاد پیشتون… هنوز جمله

ادامه مطلب ...

رمان وهم پارت 29

  اتش “به خبری که هم اکنون به دست من رسید توجه کنید،سایه بازهم در شهر دیده شده” چشمام گرد شد و نفسم رفت اما نیاز محکم روی داشبورد زد و با عجله گفت: -زیادش کن،اتش زیادش کن. ناچار سری تکون دادم و صدای ضبط رو زیاد کردم. نیاز سمت ضبط خم شده بود و همه تن گوش شده بود

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 12

  جلوی اتاق سروش احساس کردم اکسیژن خونم تحلیل رفته برای همین دوباره نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم از لای در نگاهی بهش انداختم سر جاش روی تخت نشسته بود و به پشتی تکیه داده بود خیلی دلم میخواست بفهمم توی اون همه سکوت و تنهایی به چی فکر میکنه! کامل وارد شدم و در رو پشتم

ادامه مطلب ...

رمان نقض قانون ( خون آشام ) پارت ۳

 با صدای تقه ی در عمارت ، خدمتکاری سراسیمه به سمت در رفت و در را باز کرد … صدای بم و همیشه خش دار پدر بلند شد ، اما فقط صدای خودش نبود ، صدای عمو و زن عمو و همچنین صدای نازک و لطیف دختر از خود راضیشان ژربرا هم بود … وای خدایا ، من چطور

ادامه مطلب ...

رمان نقض قانون ( خون آشام ) پارت ۲

 با نشستن دستی گرم روی شانه ام ، بی اراده جیغ بلند و کش داری سردادم ، فورا برگشتم ، ترس ، وحشت ، دلهره ، به معنای واقعی یک کلمه قبض روح شدم ، برای لحظه ای احساس کردم خون به مغزم نمیرسه … من که تنهایی اومده بودم اینجا ، پس این کیه که دستش رو روی

ادامه مطلب ...

رمان نقض قانون ( خون آشام ) پارت ۱

     « کاترین » بی تفاوت داخل جنگل به این بزرگی مشغول قدم زدن بودم ، ذهنم درگیر حرف های پدر بود … ” تو به عنوان دختر رهبر بت پایرز ها ، باید الگو باشی برای بقیه ی دختر های همسن و سال خودت ! نه اینکه هرجا دلت کشید بری ، قانون ها رو زیر پا

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 150

  – مگه هرکی میاد اینجا باید شنا کنه.. خب میاوردیم فقط می دیدمش دیگه خسیس! – خسیس منم یا تو که دو سه ماه از رابطه امون می گذره و نمی ذاری تمام و کمال ببینمت؟ نفس عمیقی کشیدم و با دیدن مبلای دایره ای و چرمی دور استخر سریع رفتم سمتش و روشون نشستم.. این گلگی چند وقتی

ادامه مطلب ...

رمان تاوان دل پارت 29

  با مرموزی بهش زل زدم.. نگاه مرموزم رو که دید ابروهاش بالا پرید بیشتر.. -شرطتت رو بگو چرا اینطوری خیره شدی به من!؟؟ سرفه ای کردم و صدام رو صاف کردم -خوب ببین اقا معلم از اونجایی که با من جلو همه بد حرف زدین.. و از همه مهم تر اینکه به من تکلیفی دادین و به بقیه ندادین..

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 102

  به لیوان شکسته روی زمین نگاه کردم.. انگار چای داخلش بوده.. به چای ساز روشن که بخار ازش بلند شده بود خیره شدم و باخودم گفتم حتما دلش چایی میخواسته.. نگاه کن توروخدا دست وپا چلفتی عرضه ی یه چای ریختن هم نداره! اومدم به اتاقم برگردم که پشیمون شدم.. دلم واسه تنهاییش سوخت.. رفتم توی اتاقم لباس درست

ادامه مطلب ...