رمان آرزوی عروسک پارت ۱۰۳
شونه ای بالا انداختم و گفتم: _اگه منظورت نامزد سابقمه باید بگم هیچی! فکرنمیکنم به توافق برسیم! اون دیدگاه خودشو داره ومن هم دیدگاه خودم! _چرا؟ _چی چرا؟ _چرابه توافق نمیرسین؟ توکه بعدازظهر ازترس اینکه یه وقت مارو باهم ببینه دنبال سوراخ موش میگشتی! باز یاد کاری که کرده بود افتادم.. بی ازاده اخم هام توهم جمع شد! چشم