رمان تاوان دل پارت 38
صدای داد توی کل حیاط اکو شد و پیچید اشک هاش تند روی گونه هاش می اومد نباید ضعیف می بود نباید از دست می رفت نباید کم می اورد… شونه هاش رو تکونی داد با چشم های گرد شده گفتم : اروم باش سمانه چی شده که اینطوری شدی!؟؟ تو که نباید این همه ضعیف باشی اون می