رمان رسپینا پارت 112
با رادمهر از خونه برادر شوهر راحیل بیرون زدیم ، طبقه بالای خونه پدرش مینشستن و اینکه انکار کردن مشخص بود ، اما جدی حرفمو زدم که میریم برای شکایت و اون و زنش به سخره گرفتن ، نشستیم توی ماشین بابا که رادمهر اورده بود و رانندگی میکرد _من یه تماسی بگیرم کار دارم _باشه ، راحت باش